نام کتاب : فقط غلام حسین باش
نویسنده : حمید حسام
ناشر : صریر
تعداد صفحات : 296 صفحه
شابک : 978-600-331-004-9
تاریخ انتشار : 1392
رده بندی دیویی : 955/0843092
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , جنگ تحمیلی و دفاع مقدس
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 9500 تومان
معرفی کتاب
"فقط غلام حسین باش"
کتاب حاضر اثری از حمید حسام می باشد که توسط انتشارات صریر منتشر شده است.
این اثر روایتی از زندگی جانباز حسین رفیعی در طول سال های دفاع مقدس می باشد که تقدیم حضور شما می گردد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"فردا شب، چهار نفره از همان مسیر روستای توتیان حرکت کردیم. دو نفر عقب ماندند و مفرد جلو افتاد و من پشتسرش، و هر لحظه مترصد اینکه از پشت سر کمین بخوریم. رفتیم تا جایی که به همان میدان مین رسیدیم. تاریکي مطلق بود. مفرد با حالت خمیده، دو دستش را در هوا رو به جلو برد که دستش به سیمخاردارها بخورد و این روش لمس کردن سیم خادار در شب ظلمانی بود. اسلحه دو نفرمان روی دوش من بود. نزدیکش شدم و آهسته گفتم: «مفرد، میدان مین تمام نشده؟!»
با لهجه شیرین نهاوندی، با خونسردی جواب داد: «کُره تمام شد.»
مفرد استاد بود. روی حرفش حرفی نمیزدم. بیخیال مین و سیمخاردار قدم برداشتم که ناگهان پایم روی یک مین پدالی رفت. چاشنی آن عمل نکرد چون ضربه وارد نشده بود. همزمان پای مفرد هم به تله یک مین گیر کرد و خدایی بود که آن هم عمل نکرد.
مفرد درست گفته بود، میدان مین قبلی تمام شده بود و اینجا را دشمن در چند شب گذشته به میدان قبلی افزوده بود.
تصمیم گرفت برگردیم. اينبار من جلو افتادم. ده، بیست متر از وسط میدان مین دور نشده بودیم که دوباره پای من به تله گیر کرد. زود فهمیدم و تکان نخوردم. ایستادم. و آهسته به مفرد گفتم: «پایم به تله مین گیر کرده!» مفرد خم شد. و روی پایم دست کشید.
گفت: «تکان نخور مین والمر است.»
اگر سیم کمی بیشتر کشیده میشد، با انفجار مین، هر دو تکهتکه میشدیم. او با استادی روی پای من خم شد و سیم را رها کرد و دوباره جلو افتاد. از این اتفاق گیر کردن مکرر آن هم در یک شب، خندهمان گرفت.
از میدان مین که خارج شدیم، با قیافهای خندان با آن دو نفر که منتظرمان بودند، روبهرو شدیم. آن دو فکر کردند راهکار را پیدا و قفل کردهایم.
گفتم: «امشب ما باید شش پای قطع شده داخل میدان مین جا میگذاشتیم.»
چون از منطقه خطر دور بودیم، صدایم را بیخ گلویم انداختم و خواندم: «منم میخوام شهید بشم، حسین جان/ پیش تو رو سفید بشم، حسین جان/ ولی مفرد نمیذاره، حسین جان/ مین را از پام در میاره، حسین جان...»
خلاصه تا مقر واحد خندیدیم."
فهرست مطالب
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد