×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
مَه در مِه

دانلود کتاب مَه در مِه

مَه در مِه
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : مَه در مِه

نویسنده : محبوبه معراجی پور

ناشر : صریر

تعداد صفحات : 184 صفحه

شابک : 978-600-3310-01-8

تاریخ انتشار : 1392

رده بندی دیویی : 955/0843092

دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , جنگ تحمیلی و دفاع مقدس

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 10400 تومان


معرفی کتاب

"مه در مه"

کتاب حاضر اثری از محبوبه معراجی پور می باشد که توسط انتشارات صریر منتشر شده است.

مجموعه ی حاضر شامل زندگی نامه داستانی شهید ایرج رستمی ، فرمانده ستاد جنگ های نامنظم می باشد.

 

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

"سروان رستمي به همراه يارانش پيش رفتند. رسيدند به خانه هايي که بدون صاحب مانده و شده بودند جان پناه رزمندگان. ديوارهاي کاهگلي به نم نشسته بود. از بعضي سقف ها آب چکه مي کرد. معلوم بود که باران به شتاب تمام مي بارد. در بعضي خانه ها پرنده هايي خيس شده، خودشان را در سوراخ هاي ديوار قايم کرده بودند که از ديد سروان پنهان نماندند. از پيچ و خم خانه ها گذشتند. اسلحه ژـ3 دستش بود و با احتياط گام برمي داشت. گاه به پشت‌سرش نگاه مي کرد و وقتي مي ديد همراهانش هستند، به رفتن ادامه مي داد. با وجود سرماي هوا، از سر و صورتش عرق مي ريخت.

وقتي رسيدند به دژ دشمن، ديگر به جز آسمان، سقفي بالاي سرشان نبود. باران تندي مي باريد. وارد خاکريز دشمن شدند. خبري نبود. همه خزيده بودند توي سنگرها. گلنگدن را کشيد. آنها فکرش را نمي کردند که ايراني ها در چنين هوايي حمله کنند؛ آن هم بدون تجهيزات و اسلحه کافي. سروان رستمي مقابل سنگري ايستاد و رگبار بست. هر کدام از بچه‌ها به صف، روبه‌روي سنگرها ايستادند. يک‌صدا فرياد زدند:

ـ الله‌اکبر! 

عراقي ها يکي يکي با زيرپوش‌هاي روشن از سنگرها بيرون آمدند. دست هايشان روي سرشان بود و در حالي که خواب آلود بودند و صورت بعضي ها پُف کرده بود، يکي در ميان داد زدند:

ـ الموت لصدام... "

 

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات صریر

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها