"تارا" کتاب حاضر اثری از سحر جعفری می باشد که توسط انتشارات ماهابه منتشر شده است. مجموعه ی حاضر دربردارنده ی 12 فصل می باشد که هر کدام شامل یک داستان می شود. در بخشی از این کتاب می خوانیم: "بعد از چند ماه تازه کمابیش از فریبا میشنیدم که توی خونه مادرش چه سختی هایی کشیده و کار شبانهاش هم فقط به اجبار ناپدریش بوده. اون منو در حد پرستش دوست داشت و همیشه میگفت که من ناجی اون هستم. هیچوقت هم از زندگی جمع و جور و سادهمون گله و شکایتی نداشت. با پولی که از قالیبافی در میآورد و همینطور پولی که اکبر آقا از حقوقم کم میکرد تونستیم خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکردیم قرضمون رو بدیم. بعد هم که سربازیم تموم شد به کار کردنم پیش اکبر آقا ادامه دادم. دیگه واسه خودم یه استاد نجار شده بودم و در غیاب اکبر آقا بدون کوچکترین مشکلی همه کارها رو روبراه میکردم حدود سه سال گذشت که بالاخره با کلی پسانداز و قناعت تونستیم یه خونه کوچیک و نقلی بخریم و از اجارهنشینی، اون هم توی یه اتاق چند متری خلاص بشیم اما خرید خونه هم مرهم دل فریبا نشد و اون همچنان در حسرت داشتن یه بچه بود. خیلی وقت بود که تصمیم گرفته بودیم بچهدار بشیم اما خدا نمیخواست و با وجود کلی دوا و درمون هم بچهمون نشد. هیچوقت به فریبا نگفتم که مادرم عقیده داشته کسی که به حرف مادر و پدرش نباشه بچهدار نمیشه اما خودم کمکم و با گذشت اون مدت به این نتیجه رسیده بودم که حتماً من اشتباه کرده بودم و این مسائل خرافات نیست و واقعیت داره."
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مطالعه کتاب را به دیگران توصیه میکنید؟ چرا و به چه کسانی؟ کدام بخش از کتاب نظر شما را جلب کرد؟ مانند یک کارشناس نظر دهید.