دانلود کتاب صندلی راننده
نویسنده: موریل اسپارک
ناشر : ماهابه
نویسنده: موریل اسپارک
ناشر : ماهابه
نام کتاب : صندلی راننده
نویسنده : موریل اسپارک
ناشر : ماهابه
مترجم : صادق زمانی
تعداد صفحات : 120 صفحه
شابک : 978-600-8632-02-3
تاریخ انتشار : 1398
رده بندی دیویی : 914/823
دسته بندی : داستان های کوتاه
نوع کتاب : Epub
قیمت پشت جلد : 17500 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 5000 تومان
"صندلی راننده"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (The driver’s seat) اثری از موریل اسپارک (Murie Spark) می باشد که با ترجمه ای از صادق زمانی توسط انتشارات ماهابه منتشر شده است.
شخصیت اصلی داستان در رابطه با پیردختری است که در یکی از کشورهای شمالی اروپا زندگی می کند. در طول داستان با زندگی و اسرار این دختر بیشتر آشنا می شوید و به گفته نویسنده که در این کتاب به دنبال «چرا این طور شد» می گردد بیشتر مطالب را در می یابید. دختر در آخر برای حاضر شدن سر یک قرار عاشقانه در جنوب اروپا بار خود را می بندد و راهی سفر می شود.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" لیس اندامی تکیده داشت و بلندای قامتش به یک متر و هفتاد سانتیمتر میرسید. موهایش احتمالاً رنگ شده و قهوای روشن بود و یک رشته موی بسیار روشن از خط رویش مو تا فرق سرش روان بود؛ دورتادور موهایش کوتاه و فرم آن رو به بالا بود. میشد او را بیستونه ساله یا سیوشش ساله در نظر گرفت اما بدون شک جوانتر یا مسنتر از اینها نبود. همین که به فرودگاه رسید پول راننده تاکسی را داد تا نشان دهد برای اینکه جای دیگری باشد اشتیاقی بی حد و حصر دارد. به همین شکل با باربری که بارو بندیلاش را برداشت و تا دم باجهی وزنکشی برد طوری رفتار کرد که انگار نه انگار که باربر هم آنجاست.
دو نفر در صف جلوی او بودند.چشمانش از هم فاصله داشت و رنگشان آبی-خاکستری و کدر بود. لبانش خطی مستقیم بود. لیس نه خوشقیافه بود و نه بدقیافه. بینی او کوتاه و پهنتر از آن چیزی بود که در تصاویر بازسازی شده به نظر میرسید؛ تصویری که بخشی از آن با استفاده از روشهای «تشخیص چهره» و بخش دیگرش را با عکسهای واقعی ساخته بودند و قرار بود به زودی به چهار زبان در روزنامهها منتشر شود. لیس ابتدا به زن و سپس به مردی که در صف در جلوی او ایستاده بودند و مانند او به این طرف و آن طرف میچرخیدند نگاه کرد. با دقیق شدن در آن نیمرخها کسی که احتمالاً لیس را میشناخت میتوانست بفهمد که او از این نگاهها و چرخشها چقدر احساس بیقراری میکرد. همینکه نوبت به او رسید چمدانش را با جان کندن روی ترازو گذاشت و بلیطاش را مثل برق به طرف مامور کنترل گرفت.در خلالیکه کنترلچی بلیط او را بررسی میکرد، لیس برگشت و به زن و مردی که پشت سر او به انتظار ایستاده بودند نگاه کرد. نگاهی گذرا به چهرهی آنها انداخت، سپس بدون توجه به نگاه خیرهی آنها در پاسخ و فارغ از عقیدهی مشترکشان دربارهی لباسهای شاد و گلمنگولیاش، رو سوی مامور میچرخاند."
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد