دانلود کتاب قصه های شیرین برای بچه های شیرین (مهر)
نویسنده: محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
نویسنده: محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
نام کتاب : قصه های شیرین برای بچه های شیرین (مهر)
نویسنده : محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
تعداد صفحات : 80 صفحه
شابک : 978-600-7435-44-1
تاریخ انتشار : 1393
"قصه های شیرین برای بچه های شیرین - ویژه متولدین مهر"
کتاب حاضر اثری از محمد صادقی سیار می باشد که توسط انتشارات سفیر قلم منتشر شده است.
قصهگویی از زمانهای قدیم در بین ایرانیان رواج داشته و تا به امروز نسل به نسل و سینه به سینه ادامه یافته و به ما رسیدهاند کتابی که پیشروی شماست مشتمل بر داستانهایی زیبا، عبرتآموز و اخلاقی است که میتواند در ترویج و گسترش فرهنگ اصیل ایرانی نقشی بیبدیل داشته باشد و همچنین ظرافت و عمق معنایی داستانهای ایرانی را به تصویر بکشد. در این کتاب در پایان هر داستان، پیام داستان نیز آمده است، و هر پیام در بردارنده مفاهیم و مضامین اخلاقی است که میتواند راه گشای ما در زندگی باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"روزی بدهکاری از دست طلبکارانش به تنگ آمده بود پیش شخصی رفت و از حال و روز خود شکایت کرد. آن مرد به او گفت: اگر من تو را از این گرفتاری برهانم به من چه پاداشی میدهی؟ بدهکار پاسخ داد فلان مبلغ را به تو میدهم. مرد گفت: اگر میخواهی از دست طلبکاران خلاص شوی، خود را به دیوانگی بزن و هر که هر چه به تو گفت یا از تو پرسید، فقط بگو «پلاس» و چون از تو شکایت کنند، قاضی با دیوانگان کاری ندارد و برای آنها حکمی نمیدهد! بعد از خداحافظی از مرد یکی از طلبکاران پیش او رسید و به او گفت: سلام. بدهکار هم در جواب به او گفت: «پلاس» به همین منوال هر چه طلبکار از بدهیاش میپرسید و سوال میکرد، فقط به او میگفت: «پلاس» تا جایی که بین آنها نزاع پیش آمد و آنها پیش قاضی رفتند. قاضی از مرد بدهکار پرسید این مرد چه میگوید؟ او گفت: «پلاس» از او پرسید چرا طلب او را نمیدهی؟ باز هم گفت: «پلاس» خلاصه قاضی هر چه از او پرسید او در جواب فقط گفت: «پلاس» تا جایی که قاضی حکم جنون او را صادر کرد و به مرد بدهکار گفت: که چرا دیوانه را به محکمه آوردی! خلاصه بدهکار به واسطه گفتن این کلمه از دست کلیه بدهکارها نجات پیدا کرد و دوستش چون خبر نجات او را شنید، پیش او آمد و به او گفت: حال وقت آن رسیده به وعدهای که به من دادهای عمل کنی و مبلغی که بر سر آن با هم توافق کردهایم را به من پرداخت نمایی.
بدهکار در جواب گفت: «پلاس» مرد هم که بسیار ناراحت شده بود به او گفت: «با همه بله با ما هم بله؟» "
مقدمه
مارگیرو مار
نکوهش بیجا
حکایت تعبیرخواب حاکم
حکایت شتر وموش
حکایت پیرمرد خشت زن
داروی درد پادشاه
باهمه باه با ما هم بله
کلاغ وگربه
خیاط هم در کوزه افتاد
کلاغ
گرگ و روباه
سگ طمع کار
ملکه ی زنبورها
میمون زرنگ
درخت طلسم شده
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد