دانلود کتاب قصه های شیرین برای بچه های شیرین (اسفند)
نویسنده: محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
نویسنده: محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
نام کتاب : قصه های شیرین برای بچه های شیرین (اسفند)
نویسنده : محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
تعداد صفحات : 80 صفحه
شابک : 978-600-7435-49-6
تاریخ انتشار : 1393
"قصه های شیرین برای بچه های شیرین - ویژه متولدین اسفند"
کتاب حاضر اثری از محمد صادقی سیار می باشد که توسط انتشارات سفیر قلم منتشر شده است.
قصهگویی از زمانهای قدیم در بین ایرانیان رواج داشته و تا به امروز نسل به نسل و سینه به سینه ادامه یافته و به ما رسیدهاند کتابی که پیشروی شماست مشتمل بر داستانهایی زیبا، عبرتآموز و اخلاقی است که میتواند در ترویج و گسترش فرهنگ اصیل ایرانی نقشی بیبدیل داشته باشد و همچنین ظرافت و عمق معنایی داستانهای ایرانی را به تصویر بکشد. در این کتاب در پایان هر داستان، پیام داستان نیز آمده است، و هر پیام در بردارنده مفاهیم و مضامین اخلاقی است که میتواند راه گشای ما در زندگی باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"یکی بود یکی نبود. در مزرعهای سرسبز و زیبا، حیواناتی با همدیگر زندگی میکردند. اسب، گاو، خروس، مرغابی و سگ. آنها دوستان خوبی برای همدیگر بودند و با خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکردند. صاحب آنها کشاورز پیر مهربانی بود. پیرمرد مهربان از شیر و تخممرغ حیواناتش استفاده میکرد و زندگی خود را میگذراند.
یک روز مردم ده خبر آوردند که دزد بدجنسی را دیدهاند که تفنگ داشته. آنها گفتند مراقب حیوانات و وسایل خودتان باشید.
پیرمرد خیلی نگران شد. او پیر و ضعیف بود و میترسید حیوانات خوب خود را از دست بدهد.
حیوانات این موضوع را فهمیدند و با خودشان گفتند «ما باید زحمات پیرمرد مهربان را جبران کنیم» آنها تصمیم گرفتند نگهبانی بدهند تا وقتی دزد آمد بقیه را خبر کنند. خروس روی بلندترین درخت مزرعه رفت و در آنجا به نگهبانی مشغول شد. ناگهان از دور سایهای را دید، دید مردی تفنگ به دست میخواهد داخل مزرعه شود. او به سرعت حیوانات را خبر کرد. گاو و اسب که از همه قویتر بودند جلو رفتند. بقیه از روی بند خانهی پیرمرد یک پارچهی سفید برداشتند و روی گاو و اسب انداختند، آن دو هم از خود صداهای وحشتناکی در آوردند!
دزد که به وسط مزرعه رسیده بود فکر کرد یک هیولا آنجاست؛ او که خیلی ترسیده بود با شنیدن صداهای وحشتناک و دیدن هیولا پا به فرار گذاشت و از دِه خارج شد.
بعد از فرار دزد، حیوانات خیلی خوشحال شدند چرا که توانسته بودند کار مهمی برای پیرمرد انجام دهند و زحمتهای او را جبران کنند.
کشاورز پیر فردا از خواب بیدار شد و با دیدن حیوانات و وسایلش که سرجای خود هستند خوشحال شد و خدا را شکر کرد که دزد بدجنس نتوانسته به مزرعهی او بیاید. "
مقدمه
حکمت خداوند
مور و زنبور
حکایت پیرمرد وخر
حکایت کوزه ای پر از گندم درشت دانه
حیوانات مزرعه و دزد ترسو
دوبازرگان و قاضی
شیر در طویله
گنج ارزان
کارخوب بی جواب نمی ماند
ثمره صبر و زیان عجله
درخت خدا چوب خدا دست خدا
برکت امانتداری
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
داستان ها و قصه های خوبی دارد. برای کودکان عالیه
1400-10-19