نام اصلی : الیور ناپلئون هیل، Oliver Napoleon Hill
زادگاه : شهر آپالاچی پوند در جنوب غربی ویرجینیا
ملیت : امریکایی
تاریخ تولد : 26 اکتبر 1883
پیشه : نویسنده
بیشتر...
تاریخ وفات: 8 متوفی نوامبر 1970
محل دفن: شهر مزوریای ایالت ویرجینیا
الیور ناپلئون هیل (Oliver Napoleon Hill) در 26 اکتبر سال 1883 در شهر پوند ایالت ویرجینیا در آمریکا به دنیا آمد. او یکی از نویسندگان برجسته ی آمریکا و یکی از پیشگامان سبک مدرن ادبیات بود. هیل عموما در کتاب هایش به بیان مفاهیم مهم خودشناسی می پرداخت و سعی می کرد راه های رسیدن به موفقیت را شرح دهد. مشهور ترین اثر او کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید بود که به یکی از کتاب های پر فروش جهان تبدیل شد. علاوه بر آن کتاب های دیگری هم از این نویسنده به زبان های مختلف ترجمه و منتشر شده است. از کتاب های پر طرفدار ناپلئون هیل می توان به غلبه بر شیطان، نردبان جادویی برای رسیدن به موفقیت، با آرامش ذهن به ثروت برسید، قوانین طلایی موفقیت و شاه کلید ثروت اشاره کرد. ناپلئون هیل 87 ساله در هشتم نوامبر سال 1970 در کارولینای جنوبی درگذشت. آرامگاه او هم اکنون در شهر مزوریای ایالت ویرجینیا قرار دارد.
ناپلئون هیلی در شهر کوچکی به نام پوند که مردمی خرافاتی و عموما بی سواد داشت، به دنیا آمد. پدرش، جیمز مونرو هیل، آهنگر ساده ای بود و مادرش نیز سارا سیلویا نام داشت. خانواده ی هیل در خانه ی کوچکی که در کنار رودخانه ی پراد واقع بود، زندگی می کردند. خانه ی آن ها درواقع تنها یک اتاق کوچک بود که همه ی اعضا با هم در آن جا زندگی می کردند. با این که خانواده ی ناپلئون فرهنگ و شرایط زندگی مناسبی نداشتند، خود ناپلئون علاقه ی زیادی به کتاب و ادبیات داشت.
ناپلئون ده ساله بود که مادرش به خاطر سوء تغذیه از دنیا رفت. پدرش هم که چیزی از تربیت کردن نمی دانست، توجهی به ناپلئون نداشت. جیمز مونرو دو سال پس از مرگ مادر ناپلئون دوباره ازدواج کرد. از یک طرف مرگ مادر و بی توجهی پدر و از طرفی دیگر مشکلات مالی خانواده، از ناپلئون یک پسر بچه ی شرور و سرکش ساخت که از لحاظ روحی دچار مشکلات زیادی شده بود. همسایه ها از دست آزار و اذیت های او امان نداشتند و جسی جیمز، یکی از تبه کاران آمریکایی آن دوران، تبدیل به الگوی ناپلئون شده بود.
زمانی که تنها سیزده سال داشت توانست در روزنامه ی ویرجینیا به عنوان خبرنگار مشغول کار شود. او در آن روزنامه با نام "گزارشگر کوهستان" فعالیت می کرد. ناپلئون مجبور بود تمام هزینه های تحصیلش را شخصا بپردازد به همین خاطر زمان زیادی را در دفتر روزنامه می گذراند و به کار مشغول می شد تا بتواند درآمد بیش تری کسب کند. با این وجود او هیچ گاه نتوانست تحصیل خود را در مدرسه ی حقوق به اتمام برساند. او که از 18 سالگی متوجه شده بود به حقوق و وکالت علاقه دارد، تلاش بسیاری کرده بود تا وارد دانشکده ی حقوق دانشگاه جورج تاون شود. یکی از آرزو های ناپلئون این بود که بتواند فعال حقوق بشر بشود، اما نتوانست به آرزویش برسد. او رشته ی حقوق را رها کرده بود اما کماکان در تمامی مراحل زندگی خود از عبارت مشاور حقوقی استفاده می کرد، با اینکه در این رابطه هیچ مدرک رسمی نداشت و هیچ گونه خدمات وکالتی نیز ارائه نکرده بود.
در سال 1908 ناپلئون هیل از طرف مجله ی باب تیلور، ماموریت داشت تا با اندرو کارنگی مصاحبه ای انجام دهد. کارنگی ثروتمند میلیاردر اسکاتلندی تبار بود که در آمریکا زندگی می کرد. درواقع می توان این طور گفت که صنعت فولاد آمریکا در دستان اندرو کارنگی بود. هیل و اندرو ارتباط دوستانه ای برقرار کردند. اندرو از هیل خواست تا از افراد بزرگ و موفق، درباره ی راه های رسیدن موفقیت تحقیق کند. هیل که خود جزء افراد موفق به حساب نمی آمد و خود در زندگی با شکست هایی روبرو شده بود از این بابت نگرانی هایی داشت. زمانی که درباره ی افکارش با اندرو صحبت کرد، اندرو به او گفت که قدرتی در درون انسان است که خود از آن اطلاعی ندارد. او این قدرت را هدیه ی خالق این جهان توصیف کرده بود. کارنگی معتقد بود که با تمرکز روی نکات منفی و بدبختی و شکست آن ها به سمت ما جذب می شوند و عکس این مطلب نیز صدق می کند. پس از مکالماتی که بین ناپلئون هیل و اندرو کارنگی صورت گرفت، هیل تصمیم گرفت تا کتاب قوانین موفقیت خود را بنویسد.
درباره ی این که واقعا این ماجرا اتفاق افتاده است یا نه شبهه هایی وجود دارد و بعضی معتقدند این یکی از دروغ هایی است که ناپلئون گفته. چرا که هیل پس از مرگ او در این باره صحبت کرد و خود کارنگی هیچ گاه نتوانست این موضوع را تایید نماید.
ناپلئون یکی از نویسندگان ماهر و خوش قلم روزنامه به شمار می رفت. مقاله ها و نوشته های هیل بسیار مورد استقبال خواننده ها و سردبیران قرار می گرفت. به همین سبب در پروژه ی جدیدی که به او محول شده بود، او بایستی با افرادی که در زندگی به موفقیت بزرگی رسیده بودند، مصاحبه می کرد. از جمله ی این افراد می توان به توماس ادیسون و همینطور الکساندر گراهام بل اشاره کرد. هدف این مصاحبه ها این بود که بفهمد دلیل این که برخی مردم نمی توانند به موفقیت و سعادت در زندگی دست یابند چیست. ناپلئون در جریان این مصاحبه ها سعی کرد تا با دقت آن ها را مورد بررسی قرار دهد و از تجربه های این افراد در زندگی خود هم استفاده کند. او بعدا نتایج این مصاحبه ها را جمع آوری کرد و هر آن چه درباره ی موفقیت در زندگی از آن ها یاد گرفته بود را در کتابی به نام قوانین موفقیت به چاپ رساند.
ناپلئون در طول عمر خود دو بار ازدواج کرد. همسر اول او فلورانس الیزابت هورنر نام داشت. فلورانس و ناپلئون در سال 1910 با یکدیگر ازدواج کردند و پس از بیست و پنج سال زندگی مشترک در سال 1935 از یکدیگر جدا شدند. حاصل ازدواج آن ها سه فرزند به نام های جیمز، ناپلئون بلیر و دیوید بود. بلیر دارای مشکلات ناشنوایی بود. پزشکان به بهبود وضعیت او امیدی نداشتند؛ اما ناپلئون تلاش کرد مفاهیم قانون جذب را برای بلیر بیان کند و به فرزندش بیاموزد که باید با مشکلش مقابله کند. گفته شده است که بلیر با به کار گیری تمرینات و آموزه هایی که پدرش به یاد داده بود توانست شنوایی خود را بهبود دهد.
سپس ناپلئون در سال 1937 با دختر دیگری به نام رز لی بیلاند ازدواج کرد. رز یک موسیقیدان آمریکایی بود. این ازدواج هم دوام چندانی نداشت و آن ها سه سال بعد طلاق گرفتند. بار سوم، ناپلئون با آنی لو نورمان ازدواج کرد و تا پایان عمر خود در کنار و زندگی کرد.
ناپلئون هیلی در سال 1901 برای وکیلی به نام روفوس آیرس شروع به کار کرد. آیرس علاوه بر کار وکالت، معدن دار هم بود. پس از مدتی هیلی توانست به سمت مدیریت معدن دست پیدا کند. گفته می شود که او جریان قتلی مرتبط با مدیر معدن را به خوبی پنهان کرده بود و این یکی از علل او به عنوان مدیر جدید بوده است. به هر حال هیل خیلی در این سمت نماند و آن را رها کرد. او سپس به آلاباما رفت تا شرکت خود را در زمینه ی صنعت چوب و الوار تاسیس کند. نام این شرکت که در سال 1907 تاسیس شد، Acree hill بود. یک سال بعد هم هیل کاملا ورشکسته شد و اولین تجربه ی شکست خود را تجربه کرد. طبق گزارش ها علت ورشکستگی او این بود که در این شرکت چوب را مناطقی در خارج از آلاباما تهیه می کردند و با قیمت پایینی به فروش می رساندند.
هیل سپس کسب و کار جدیدی را راه انداخت. این بار در سال 1909 در واشنگتن آموزشگاهی که در حوزه ی خودرو فعالیت داشت را تاسیس کرد. در این موسسه دانشجویان و کارآموزان می توانستند نحوه ی ساخت و فروش خودروهای موتوری را یاد بگیرند. بسیاری از رسانه ها این موسسه را به دروغ گویی و ناراستی در تبلیغات و بازاریابی متهم کردند و باعث تعطیلی این موسسه شدند. این آموزشگاه هم در سال 1912 اعلام ورشکستی کرد.
ناپلئون یک بار دیگر هم تلاش کرد و در سال 1915 کسب و کار جدید خود را به نام موسسه آموزش تبلیغات جرج واشنگتن به راه انداخت. او در این موسسه علاوه بر مدیریت، کار تدریس دوره های موفقیت و افزایش اعتماد به نفس را هم بر عهده داشت؛ اما در سال 1918 شکایاتی علیه او مطرح شد که هیل را متهم به فروش سهام های موسسه با قیمتی بیش از ارزش واقعی آن می کرد. این اتهامات باعث تعطیلی موسسه شدند.
مشخصا در طول تاریخ هر گاه افراد به موفقیت بزرگی دست یافته اند، علاوه بر طرفداران خود مخالفانی هم داشته اند. ناپلئون هیل نیز از این قاعده مستثنی نیست. او با انتشار کتاب های متعدد خود به ثروت عظیمی دست یافته است، اما برخی معتقدند که او تنها یک کلاهبردار و دروغ گو است. در ادامه به چند موردی می پردازیم که باعث به وجود آمدن این عقیده می باشند.
همان طور که پیش تر بررسی کردیم هیل ادعای ملاقات خود با مرد بزرگی همچون کارنگی را پس از مرگ او مطرح کرده است. درباره ی این ادعا مخالفان هیل معتقدند که سخنان و ادبیاتی که هیل از طرف کارنگی گفته است با ادبیات کارنگی کاملا تفاوت بوده و البته که در هیچ یک از زندگینامه های کارنگی اثری از ملاقات او با هیل دیده نمی شود.
درباره ی کلاهبردار بودن هیل هم دلایل زیادی آورده شده است. این طور که می گویند در تبلیغات موسسه ی خودروی او گفته می شده که هر کس با تنها 6 هفته آموزش به یک متخصص تبدیل می شود؛ اما بعدا مشخص شده است که در این موسسه از کارآموزان به عنوان نیروی کار ارزان و حتی رایگان برای کارخانه ی اتومبیل سازی کارتر استفاده می کرده اند.
همچنین درباره ی این که او توانسته است شنوایی فرزند خود را با قانون جذب بهبود دهد هم هیچ سندی وجود ندارد.
ناپلئون در زندگی خود مدعی ارتباط با شخصیت های سیاسی از جمله ویلسون و روزولت هم بوده است. لو گفته که به این افراد در کار سیاست مشاوره هایی می داده. البته که هیچ سند و مدرکی از چنین ارتباطاتی وجود ندارد.
اقدام دیگری که ناپلئون انجام داده است تاسیس یک بنگاه خیریه در حمایت از زندانیان بوده. در این باره این طور آمده که او یک زندانی آزاد شده را مدیر این بنگاه می کند و بدون این که به هیچ زندانی دیگری کمک برساند پول های موسسه را برداشته و تقصیرات را گردن مدیر مجموعه می کند. این کار باعث شده است که این مدیر دوباره به زندان بازگردد.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D9%BE%D9%84%D8%A6%D9%88%D9%86_%D9%87%DB%8C%D9%84
https://en.wikipedia.org/wiki/Napoleon_Hill
لینک کوتاه
http://ketabch.in/a/1921
