×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتابهای بزرگ علوی

کتابهای الکترونیک، زندگی نامه و آلبوم تصاویر بزرگ علوی

بزرگ علوی

نام اصلی : سید مجتبی آقا بزرگ علوی

زادگاه : تهران، محله چاله‌میدان

ملیت : ایرانی با تابعیت آلمان شرقی

تاریخ تولد : ۱۳ بهمن ۱۲۸۳

پیشه : نویسنده واقع گرا، سیاست مدار چپ، روزنامه نگار، منتقد، فرهنگ نامه نویس، مترجم و استاد زبان فارسی

بیشتر...

تاریخ وفات: ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ (۹۳ سال)

علت فوت: سکته قلبی

محل دفن: گورستان تمپل‌هوف، برلین

آثار

زندگینامه

چکیده

سید مجتبی آقابزرگ علوی (Bozorg Alavi) ، نویسنده واقع گرا، سیاست مدار چپ، روزنامه نگار، منتقد، فرهنگ نامه نویس، مترجم و استاد زبان فارسی، در 13 بهمن 1283 شمسی معادل دو فوریه 1904 در تهران به دنیا آمد. از وی در کنار صادق هدایت و صادق چوبک می توان به عنوان پدر داستان نویسی ایرانی نام برد. در نوزده سالگی بزرگ علوی با پدرش راهی آلمان شد و در آنجا علوم تربیتی و روان شناسی را در مونیخ آموخت. بعد از چهار سال پدرش در برلین خودکشی کرد و بزرگ علوی یک سال بعد به تدریس زبان آلمانی در مدرسه صنعتی شیراز پرداخت. نخستین مجموعه داستانش در 29 سالگی به عنوان چمدان منتشر شد که رد اندیشه های هدایت و فروید در آن آشکار بود. چند سال بعد به جرم کمونیست بودن به هفت سال زندان محکوم شد و بعد از رهایی، به واقع گرایی انتقادی روی آورد. عضو حزب توده، انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و سردبیر پیام نو و مجله دنیا شد و همچنان در مجلات سخن و مردم می نوشت. در 21 بهمن 1375 شمسی معادل 9 فوریه ی 1997 به علت سکته قلبی در گذشت. مانی علوی فرزند وی و فاطمه علوی همسر اول اوست و همسر دومش گرترود هنوز ساکن آلمان است. از مهمترین آثار او می توان به سالاری ها، میرزا، چشم هایش، چمدان و ورق پاره های زندان اشاره کرد.

سید مجتبی آقابزرگ علوی (Bozorg Alavi)

شرحی بر زندگی بزرگ علوی

سید مجتبی آقابزرگ علوی (Bozorg Alavi)، نویسنده واقع گرا، سیاست مدار چپ، روزنامه نگار، منتقد، فرهنگنامه نویس، مترجم و استاد زبان فارسی، در 13 بهمن 1383 شمسی معادل دو فوریه 1904 در تهران به دنیا آمد. او در کنار صادق هدایت و صادق چوبک پدران داستان نویسی معاصر ایران هستند. پدرش، حاج سید ابوالحسن عضو حزب دموکرات، فرزند سید محمد صراف نماینده نخستین دوره مجلس شورای ملی بود و مادرش، خدیجه قمر السادات، نوه آیت الله طباطبایی بود که هر دو از طرفداران سرسخت مشروطیت بودند. در نوزده سالگی بزرگ علوی با پدرش راهی آلمان شد و در مونیخ مشغول آموزش درس های علوم تربیتی و روان شناسی شد. بعد از چهار سال پدرش در برلین خودکشی کرد و بزرگ علوی یک سال بعد به تدریس زبان آلمانی در مدرسه صنعتی شیراز پرداخت. داستان سرباز سربی نخستین اثر وی بود و ترجمه کتاب هایی چون کتاب حماسه ملی ایران از تئودور نولدکه را انجام داد.

بزرگ علوی در این حین با صادق هدایت آشنا شد و به همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی گروه نو گرای ربعه را در برابر سنت گرایان به پا کردند. مجموعه داستان انیران را با همراهی هدایت و شین پرتو به چاپ رسانید. نخستین مجموعه داستانش در 29 سالگی به عنوان چمدان منتشر شد که به وضوح می توان در آن رد اندیشه های هدایت و فروید را دید. چند سال بعد به جرم کمونیستی بودن به هفت سال زندان محکوم شد و بعد از رهایی، به واقع گرایی انتقادی روی آورد. جز حزب توده، انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و سردبیر پیام نو و مجله دنیا شد و همچنان در مجلات سخن و مردم می نوشت. در 1951 سومین مجموعه داستان کوتاهش، نامه ها را نوشت و درست یک سال بعد از شاهکارش و یکی از زیباترین رمان های فارسی معاصر، چشم هایش را نوشت. به پراگ و آلمان شرقی و استادی در دانشگاه هومبولت پرداخت و بعد به ایران شناسی روی آورد و از مهاجران ایرانی در اروپا نوشت. بعد از جنگ جهانی دوم به کمونیسم اتحاد شوری گروید و کتابی به نام ازبک ها نوشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 به ایران آمد اما دیری نپایید که باز به آلمان بازگشت در 21 بهمن 1375 شمسی معادل 9 فوریه ی 1997 به علت سکته ی قلبی در گذشت. مانی علوی فرزند وی و فاطمه علوی همسر اول اوست و همسر دومش گرترود هنوز ساکن آلمان است.

(Bozorg Alavi)

 

سبک و درون مایه آثار بزرگ علوی

با گذشت چند سال از پیروزی انقلاب مشروطه، رمان فارسی شخصیت و هویت مستقل خودش را یافت و به طور کامل از آثار منثور کلاسیک جدا شد. رمان فارسی به رویدادهای روزمره و هویت فردی شخصیت هایش تمرکز دارد و بر عکس اکثر آثار منثور پیش از آن که اهداف آموزشی و نصیحت گونه داشتند، هدف از نوشتن رمان، انتقاد است. بزرگ علوی در کنار بزرگانی چون صادق چوبک و صادق هدایت از جمله نویسندگان پیشگام در داستان نویسی نو ایرانی به حساب می روند. او سعی می کرد از واقعیت ها و رویدادهای روزمره بنویسد. یکی از شاخص ترین ویژگی های شیوه نگارش علوی، توجه او به ویژگی های ظاهری، روحی، رفتاری و گفتار شخصیت های رمان هایش است.

بزرگ علوی از جمله نویسندگان رئالیست ایرانی است که توانسته سیاست را به ادبیات پیوند بزند. اغلب قهرمانان داستان هایش، از گروه روشنفکران جامعه هستند. زنان زیادی بین قهرمان های داستان های بزرگ علوی دیده می شود. او برای زنان سرزمینش جایگاه و ارزش ممتازی قائل است و همواره سعی کرده است، پاکدامنی و مهرورزی زنان ایرانی را با قلم زیبایش توصیف کند.

بزرگ علوی ادبیاتی تازه به نام ادبیات داستانی زندان را بنیان گذاشت. او با نثری واقع گرایانه می نوشت که آغشته به گرایش های رومانتیکی که در روحیه ایرانی ریشه دارد شده بود. نوشته هایش همواره رنگ و بویی از وطن پرستی داشت. او بیشتر، حادثه داستان را بازسازی می کند که یک از شگردهای ادبیات پلیسی است. بزرگ علوی با زبانی ساده و بی آلایش، از سیاست و اجتماع در کنار عشق سخن می گوید.

بزرگ علوی

 

چشم هایش، اثر فوق العاده بزرگ علوی

چشم هایش، روایت عشقی است بی سر انجام. قهرمان داستان فرنگیس دل در گرو استاد نقاشی زبردستی که شهره شهر است، دارد. نقاش داستان، استاد ماکان، یکی از فعالان سیاسی است و به همین دلیل در تبعید در حال گذران زندگی است که بدون دلیل مشخص و به طرز مشکوکی از دنیا می رود. نمایشگاهی از آثار استاد ماکان برگزار می شود و توجه ناظم مدرسه ای، به یکی از نقاشی های استاد جلب می شود؛ چشم هایش. ناظم چیزی نهان در این تابلو می بیند و سعی می کند از راز پشت پرده این نقاشی منحصر به فرد پرده برداری کند.

چشم هایش یک اثر کاملا عاشقانه است اما بزرگ علوی به شکل بسیار هوشمندانه ای سیاست را به آن تزریق کرده است. در آن فضای مخوف و خفقان تهران به زیبایی تصویر شده است و از همان صفحات نخست می توان فهمید که این اثر یک عاشقانه سیاسی است؛ شاهد ادعای سیاسی بودن چشم هایش، همین بس که این کتاب تا پیش از انقلاب سال 1357، حق چاپ رسمی نداشت. بزرگ علوی چنان از احساسات عاشقانه و حالات روحی فرنگیس صحبت می کند که به سختی می توان گمان کرد نویسنده این داستان یک مرد باشد. در جایی از رمان می خوانیم:

  • وقتی سینما تاریک شد، از من پرسید: «اسم شما چیست؟» گفتم: «فرنگیس». همین که صدای مرا شنید، با چشم های درشتش که در تاریکی مانند چشم های گربه ای سیاه می درخشید، به من نگاه کرد و من مانند دختری بیچاره که در دست مردی مقتدر اسیر شده، برگشتم و به او نگاهی که پر از عجز و لابه، پر از التماس و التجا بود انداختم. گفت: «مثل اینکه شما را جایی دیده ام.» گفتم: «من شما را هیچ جا ندیده ام.» گفت: «صدایتان به گوشم آشنا می آید.» گفتم: «خیال می کنید.» چرا دروغ گفتم؟ برای اینکه می خواستم پیوندی که زندگی مرا در گذشته به حیات و هستی او بسته بود، قطع شود. نمی خواستم بفهمد من همان دختر سرسریِ دمدمیِ پر روی کارگاه نقاشی در خیابان لاله زار هستم. می خواستم برای شخصیت من ارزش قائل شود.

چشمهایش بزرگ علوی

 

جملات بزرگ علوی

  • هر کس در زندگانی اش فقط یک بار می تواند ستاره دنباله دار را ببیند یک بار. فقط یک بار این در زندگی اشخاص روی می دهد. خوشبختی هم مثل ستاره دنباله دار فقط یک بار در زندگی مردم پیدا می شود. بعضی ها از این یک بار هم برخوردار نشده اند.
  • آنچه درون مرا می کاود و می خورد. هنوز هم گفته نشده. اگر من می توانستم آنچه را که درون مرا می سوزاند بیان کنم. آن وقت شاعر می شدم. نویسنده. نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم. …
  • تو عقب خوشبختی پرسه می زنی
  • با دیپلم. با مدرک. با پول. با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمی شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور. خوشبختی به آدم چشمک بزند.
  • پرده ی چشمهایش صورت ساده ی زنی بیش نبود و صورت کشیده ی زنی که زلف هایش مانند قیر مذاب روی شانه ها جاری بود. همه چیز این صورت محو می نمود. من این زن را با صفت ناشناس خواهم خواند چون خودش مدعی است که هیچ کس تا به حال او را نشناخته.
  • من هیچ وقت در زندگی نفهمیدم که چه می خواهم. همیشه قوای متضادی مرا از یک سو به سوی دیگر کشانده و من نتوانسته ام دل و جان فدای یک طرف بکنم و طرف دیگر را از خود برانم بدبختی من در همین است
  •  دختر، اینطور به من نگاه نکن! این چشم های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد. گفتم: این خبط شما آرزوی من است.
  • اگر بخواهی چیزی از آب دربیایی، نباید از میدان دربروی. ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!
  •  در چشم های من دقیق تر نگاه کن! جز تو هیچ چیزی در آن نیست.
  • بعد ها همیشه در نظرم بود که اگر آن روز او کمی. فقط به اندازه ای که از هر مرد عادی ساخته است با من مهربانی میکرد. شاید روش دیگری در زندگی پیش میگرفتم.
  • کاش گدا بودم و موجودی مرا دوست میداشت. آن وقت جانم را فدا میکردم.
  • جسمم را می خواستم به کسی ببخشم که روح مرا اسیر کند.
  • نگاه شگفت انگیزی به صورت من انداخت و گفت: تو دختر خوبی هستی. دل من از تمجید او شاد شد. بازویم را به بازویش فشار دادم و او دستش را روی دست من گذاشت و فشار داد.
  • میدانید آتشی که زیر خاکستر می ماند چه دوام و ثباتی دارد؟
  • عشق پنهانی. عشقی که انسان جرات نمی کند هرگز با هیچکس درباره آن گفت و گو کند به زبان بیاورد. به هر دلیلی که بخواهید – از لحاظ قیود اجتماعی از نظر طبقاتی. به سبب اینکه معشوق ادراک نمی کند و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را می خورد و می سوزاند و آخرش مانند نقره گداخته شفاف و صیقلی می شود
  • بعضی چیزها را نمی شود گفت. بعضی چیزها را احساس می کنید رگ و پی شما را می تراشد. دل شما را آب میکند اما وقتی می خواهید بیان کنید می بینید که بی رنگ و جلاست مانند تابلویی است که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست اما آن روح. آن چیزی که دل شما را می فشارد، در آن نیست.
  • کسی که از سرما نلرزیده. کسی که در عمرش گرسنگی نکشید، کسی که از سرما نلرزیده. کسی که شب تا سحر بی خواب نمانده، چگونه ممکن است از سیری. از گرما. از پرتو آفتاب صبح لذت ببرد
  • شهر تهران خفقان گرفته بود. هیچ کس نفسش در نمی آمد؛ همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه ها از معلمانشان، معلمین از فراش ها و فراش ها از سلمانی و دلاک، همه از خودشان می ترسیدند از سایه شان باک داشتند سکوت مرگ آسایی در سراسر کشور حکم فرما بود همه خود را راضی قلمداد می کردند روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغ های شاخدار پخش می کردند. کی جرات داشت علنا بگوید که فلان چیز بد است. مگر ممکن می شد که در کشور پادشاهی چیزی بد باشد.
  • زیر تابلو. زیر قاب عکس. استاد به خط خود نوشته بود: چشم هایش؛ یعنی چشم های زنی که او را خوشبخت کرده یا به روز سیاه نشانده. چشم های زنی که در هر حال در زندگی استاد اثر سنگینی گذاشته و نقاش را برانگیخته است. یا اینکه می خواسته به زنی که با چشم هایش او را اسیر کرده بود. بگوید که من تو را شناختم به طوری که خودت نتوانستی خویشتن را بشناسی و من میدانم تو باعث شدی که من امروز زجر بکشم. شاید هم می خواهد بگوید: ای چشم ها. اگر صاحب شما با من بود من تاب می آوردم و کامیاب می شدم.
  • بعضی از فکر ها تو سر آدم خیلی دیرتر از پلاستیک تجزیه میشن.

مزار بزرگ علوی

ویکی پدیای بزرگ علوی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF_%D8%B9%D9%84%D9%88%DB%8C

 

آثار

  • چمدان
  • ورق پاره های زندان
  • چشمهایش
  • سالاری ها
  • میرزا
  • موریانه
  • گیله مرد
  • روایت

 

ترجمه های بزرگ علوی

بزرگ علوی علاوه بر ترجمه آثاری به زبان فارسی، به علت تسلطی که بر زبان آلمانی داشت چندین اثر از ادبیات فارسی را نیز به آلمانی برگرداند که در این بین می توان به برخی از آثار صادق هدایت، برخی از آثار ادبیات کلاسیک ایرانی و کتاب تاریخ و توسعه ادبیات معاصر فارسی اشاره کرد. کتاب های زیر، کتبی است که توسط او به فارسی ترجمه شده اند.

  • حماسه ملی ایران نوشته تئودور نولدکه
  • دوشیزه اورلئان نوشته فریدریش شیلر
  • باغ آلبالو نوشته آنتوان چخوف
  • کسب و کار میسیز وارن نوشته جرج برنارد شاو

 


آثار بزرگ علوی که در کتابچین موجود است

  1. کتاب ورق پاره های زندان
  2. کتاب میرزا
  3. کتاب سالاری ها
  4. کتاب چمدان
  5. کتاب 53 نفر
  6. کتاب گیله مرد
  7. کتاب چشم هایش

لینک کوتاه

http://ketabch.in/a/4578