×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
سالهای بی تو

دانلود کتاب سالهای بی تو

سالهای بی تو
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : سالهای بی تو

نویسنده : اعظم حسین پور

ناشر : ماهابه

تعداد صفحات : 416 صفحه

شابک : 978-600-5205-82-4

تاریخ انتشار : 1398

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : رمان های ایرانی

نوع کتاب : Epub

قیمت پشت جلد : 44000 تومان

قیمت نسخه الکترونیک : 12600 تومان


معرفی کتاب

"سال های بی تو"
کتاب حاضر اثری از اعظم حسین پور می باشد که توسط انتشارات ماهابه منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" نمی‌دانم چگونه دفترسرنوشتم را ورق بزنم وازکجا آغازکنم قصه‌ی پرغصه‌ام را، شاید بهتراست از آن شب آغازکنم. ازآن شب پرازترس و اضطراب. شب تنهایی. شبی که برای اولین بار آرزو کردم مرگ را در آغوش بگیرم. هنگامی که ازاتوبوس پیاده شدم، ترسی موهوم تمام وجودم را در بر گرفته بود. خورشید غروب کرده بود ومن که همیشه عاشق غروب بودم، این بار ازآن بیزار شدم.ساعتی آنجا به انتظار ایستادم اما کسی به دنبالم نیامد. آنجا بود که با حقیقتی تلخ آشنا شدم. پدر رهایم کرده بود! ومن درآن شهربزرگ تنها و غریب مانده بودم.
مردی به طرفم آمد وبا صدای زمختی گفت:
آبجی کمک می‌خوای؟ باوحشت نگاهش کردم.سیبل‌های کلفتش ازدوطرف لبانش آویزان بود. شکم برآمده‌ای داشت وچشمانش ازحدقه درآمده بود. دستپاچه گفتم:
نه خیلی ممنون.
 او لبخند موذیانه‌ای زد ومن باسرعت از اودور شدم. فهمیدم که باید بروم، ماندنم بی‌فایده بود. ساعتی بی‌هدف میان خیابانها پرسه زدم. هیچ کجا را بلد نبودم. حتی چراغهای رنگارنگ شهرنمی‌توانست اندکی از وحشت واضطرابم بکاهد.تنها چیزی که فکرم را مشغول کرده بود، گذراندن آن شب وحشتناک بود.چگونه باید شب رابه صبح می‌رساندم،بدون اینکه آسیبی ببینم. همچنان راه می‌رفتم. گویی که ازبدوتولد تنها راه رفتن را آموخته بودم.حتی چشمه‌ی اشکهایم نیز خشکیده بود. صدایی را شنیدم که گفت:
هی بچه‌ها، این عروسک راببینین اینجا چی‌کارمی‌کنه؟ نگاهم به آنسوکشیده شد. چند پسر جوان سوار بریک ماشین به دنبالم می‌آمدند. تا به حال درزندگیم آن طورنترسیده بودم. قلبم به شدت می‌زد. او دوباره گفت:
کجا می‌ری خوشکله، برسونیمت. فریاد زدم. "
 

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
Shima Ebrahime

عالیه

1398-09-24

برچسب ها