×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتابهای عارف قزوینی

کتابهای الکترونیک، زندگی نامه و آلبوم تصاویر عارف قزوینی

عارف قزوینی

زادگاه : قزوین

ملیت : ایرانی

تاریخ تولد : سال 1259 هجری شمسی

پیشه : شاعر

بیشتر...

تاریخ وفات: دوم بهمن ماه سال 1312 هجری شمسی

علت فوت: سرطان ریه

محل دفن: محوطه ی آرامگاه ابو علی سینا

آثار

زندگینامه

چکیده

عارف قزوینی، شاعر، ترانه سرا، و تصنیف ساز ایرانی است که در سال 1882 میلادی معادل 1259 شمسی در قزوین به دنیا آمد. درهجده سالگی شاعری را آغاز و سپس تصنیف هایش علاوه بر عشق رنگ و بوی وطنی-سیاسی گرفت که این موضوع نیز جسورانه و برخلاف سنت شاعران زمانش بود. بدی زمانه را با تصنیف بی تحریر می خواند. صراحتش گاه باعث آزار و رنجش دیگران می شد. عارف انسانی، حق طلب و آزادی خواه، مخالف سلطنت و موفق جمهوری، استعمارستیز و وطن پرست بود. به جنون مبتلا شد و برای مداوا به شهرهای مختلفی از جمله استانبول، تهران و کرمانشاه رفت. در نهایت در چهل و هشت سالگی برای درمان بیماری به همدان و نزد دکتر بدیع رفت و همان جا ماندگار شد. در 54 سالگی در آرامگاه بوعلی سینا آرامش ابدی گرفت. از عارف کتابی به نام تصنیف ها به جای مانده است. " بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد"، " نمی دانم چه در پیمانه کردی " و " از خون جوانان وطن لاله دمیده" از جمله تصنیف های به گوش و دل آشنای اوست.

عارف قزوینی

شرح کاملی بر زندگی عارف قزوینی

عارف قزوینی (Aref Qazvini) ، شاعر، ترانه سرا، و تصنیف ساز ایرانی است که در سال 1882 میلادی معادل 1259 شمسی در قزوین بدنیا آمد. عارف فرزند ملاهادی وکیل، عربی، فارسی، خط نستعلیق، موسیقی، نوحه و روضه خوانی را آموخت. در هفده سالگی با دختری به نام خانم بلا بطور پنهانی ازدواج کرد ولی با فشار خانواده دختر بعد از مطلع شدن، ناچار به رشت گریخت و در نهایت تسلیم شد و او را طلاق داد. عارف پس از این تجربه نا موفق، دیگرهرگز تن به ازدواج نداد. 

در بیست و یک سالگی به تهران رفت و صدای خوشش باعث آشنایی عارف با شاهزادگان قاجار شد. با وجود این که می توانست به خاطر صدایش در دربار مظفرالدین شاه بماند. اما به دلیل عقایدش که مخالف عقاید شاه بود، پیشنهاد مظفرالدین شاه را رد کرد و به قزوین بازگشت.

 

فعالیت های سیاسی عارف قزوینی

عارف روزهای نخست بیست و سه سالگی اش را در سال 1282 می گذراند که زمزمه های مشروطیت به گوش رسید. عارف به یکی از مبلغین مشروطه تبدیل شد و با سرودن غزل هایی به پیروزی انقلاب مشروطه کمک بسیاری کرد. زبان انتقاد عارف بسیار تند و تیز بود و از کسی ابایی نداشتو نوشته های انتقادی اش در مطبوعات منتشر میشد. برای مثال در تیر ۱۲۹۴، مقاله ای به چاپ رساند که در آن صراحتا اعلام کرد می تواند با دلایل و اسناد واقعی ثابت کند که دوازده هزار خروار غله در مدت دو سال در انبار تقلب شده است. او به حدی از این ادعا مطمئن بود که گفت می پذیرد که اگر نتواند این ادعا را ثابت کند حداقل مجازاتش تیرباران باشد.

 

جنون دامن گیر عارف شد.

در خلال جنگ جهانی اول و پس از یورش ارتش روس به سمت تهران، عارف همراه نمایندگان مجلس به کرمانشاه رفت و دولتی با ریاست نظام السلطنه مافی شکل دادند. در همان زمان در سال ۱۲۹۶ خودکشی دوستش، عبدالرحیم خان تاثیر بزرگی بر او گذاشت و عارف قزوینی به جنون دچار شد؛ نظام السلطنه عارف را برای مداوا نخست راهی بغداد کرد و سپس همراه با هم از آن جا به استانبول رفتند.

عارف قزوینی (Aref Qazvini)

 

شدت گرفتن بیماری عارف

 در حوالی سی و هشت سالگی به تهران بازگشت و کنسرتی بزرگ اجرا کرد که ایرج میرزا را به نوشتن منظومه هجو عارف نامه واداشت. عارف قزوینی، شاعر آزادی خواه، پس از شدت گرفتن بیماریش از خواندن بازماند و دیگر امیدی به بهبود اوضاع و آدم ها، که در نظرش شیطان و دروغگو بودند، برایش باقی نماند تا جایی که گفت: "آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شده است فرمان فرما با من بد سلیمان میرزا بد، قوام السلطنه بد، تقی زاده هم بد. نصرت الدوله بد، ملک الشعرا بد. مرتجع و آزادی خواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده." کم کم این بدبینی و سوظن، حساسیت و خشم، او را به انزوا و عزلت کشاند و برایش دوستانی با خاطر مکدر و دشمنانی سرسخت ساخت.

در زمان تشییع جنازه محمد تقی پسیان، یکی از نظامیان دوره قاجار و اولین خلبان ایرانی، آشکارا به مسببان مرگ و قاتلانش ناسزا گفت و این شعر را فریاد زد:

این سر که نشان سرپرستی است
امروز رها ز قید هستی است

با دیده عبرتش ببینید
کاین عاقبت وطن پرستی است

در حدود سال ۱۳۰۵ بود که بیماری عارف قزوینی شدت گرفت و حنجره اش آسیب دید. گرفتگی حنجره او را از خواندن باز داشت. خودش در این رابطه می گوید: "آیا به که می شود گفت که سینهٔ من گرفت و من استطاعت معالجهٔ آن را نداشتم تا اینکه به کلی از بین رفت؟" عارف برای معالجه به همدان رفت و نزد دکتر بدیع ماند.

 

پایان زندگی و مرگ عارف قزوینی

عارف قزوینی، در سال های آخر عمر خود با فقر و تنهایی می جنگید: "حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذرانده زندگانی است؛ که تازه دانسته ام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آن ها دریافته ام."  درست مانند یک تبعیدی در دره مراد بیگ همدان در یک خانه اجاره ای با یک خدمتکار زندگی می کرد. تمام دارایی این شاعر و خواننده گران قدر در پایان عمرش یکی دو دست لباس مندرس و دو سگ بود. دوستان و نزدیکانش سعی می کردند او را تنها نگذراند و در کنارش باشند؛ اما این موضوع، خاطر عارف را بیشتر می آزرد و باعث شرمندگی و بدتر شدن روحیه و حالش می شد. عارف در روزهای پایانی زندگی اش در مورد تنهایی اش چنین می گوید: "حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذرانده زندگانی است؛ که تازه دانسته ام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آن ها دریافته ام."

بیماری عارف در اواخر دی ماه ۱۳۱۲ به طور ناگهانی شدت زیادی گرفت و او پس از تحمل ده روز سخت در سن پنجاه و چهار سالگی در گذشت. از پرستارش چنین نقل شده است که عارف کمی قبل از مرگ در روز دوشنبه دوم بهمن ماه، از او می خواهد کمکش کند تا برای آخرین بار، آسمان و آفتاب میهنش را ببیند. عارف پس از نگاهی عاشقانه به آسمان وطنش این شعر را زیر لب زمزمه می کند:

ستایش مر آن ایزد تابناک
که پاک آمدم، پاک رفتم به خاک

سپس به بستر باز می گردد و دقایقی بعد از دنیا می رود. پیکر او در جوار آرامگاه بو علی سینا به خاک وطنی که همواره عاشقانه دوستش داشت، سپرده شد.

 

عارف قزوینی به عنوان یک شاعر

در هجده سالگی شاعری را آغاز و سپس تصنیف هایش علاوه بر عشق رنگ و بوی وطنی - سیاسی گرفت که انتخاب این موضوع برای درون مایه اشعارش، نیز جسورانه و برخلاف سنت آن زمان بود. بدی زمانه را با تصنیف بی تحریر می خواند. صراحتش دیگران را می آزرد. حق طلب و آزادی خواه، مخالف سلطنت و موفق جمهوری، عارف استعمار ستیز و وطن پرست بود. تصنیفدل هوس سبزه و صحرا ندارد را در مقابل محمدعلی شاه و از خون جوانان وطن لاله رمیده را به یاد شهدای آزادی خواه در مقابل روس ها در تبریز و رشت خواند. عارف قزوینی زبان مردم بود و شاید به همین دلیل کنسرت هایش همیشه با استقبال زیادی از سمت مردم مواجه می شد. وی مدام بر غیر سلطنتی و غیر مجلسی بودنش و در عوض مردمی بودنش تاکید مکرر می نمود. خوانندگان بسیاری تصنیف های او را تا کنون خوانده اند که از این میان می توان به بزرگانی چون عبدالله دوامی، حبیب محبیان، شهرام ناظری، همایون صدیق تعریف، محسن کرامتی و غیره اشاره کرد.

(Aref Qazvini)

 

 نقل قول ها و ابیاتی از عارف قزوینی

  • حالا فهمیدم تمام عمرم به خطا رفته! این ملت مرده پرست هم نیست اگر مرده پرست بود مزار بزرگترین شاعر ایران، فردوسی تاکنون معلوم بود در کجاست.
  • این سر که نشان سرپرستی ست
    امروز رها ز قید هستی ست
    با دیده عبرتش ببینید
    کاین عاقبت وطن پرستی ست.
  • مرا ز عشق وطن دل بــه این خوشست کــه گر
    ز عشق هرکــه شود کشته . زاده وطن است.
  • لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست
    چــه شد کــه کوتــه و زشت این قبا بــه قامت ماست.
  • از خون جوانان وطن لاله دمیده
    از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
    در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
    گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
     چه کج رفتاری ای چرخ
  • از دست عدو نالهٔ من از سر درد است
    اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
    جان بازی و عشق، نه چون بازی نرد است
    مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
    چه کج رفتاری ای چرخ
  • مرا ز عشق وطن دل به این خوشست که گر
     ز عشق هرکه شود کشته، زادهٔ وطن است
  • از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
    مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
    غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
    اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
     چه کج رفتاری ای چرخ
  • نمی دانم چه در پیمانه کردی (جانم)
    تو لیلی وش مرا دیوانه کردی
     جانم، دیوانه کردی، جانم،
    دیوانه کردی، خدا، دیوانه کردی
    چه شد اندر دل من جا گرفتی (جانم)
     مکان در خانۀ ویرانه کردی
  • دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی
    الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
     افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی
     الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
  • گریه را به مستی بهانه کردم
     شکوه ها ز دست زمانه کردم
    آستین چو از چشم برگرفتم
     جوی خون به دامان روانه کردم
  • بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
    از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
     در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
    که جنگ و کین با من حزین روا نباشد.
  • به ملتی که از تاریخ خویش بی خبر است به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت.

 

عارف قزوینی

ویکی پدیای عارف قزوینی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81_%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C

 

آثار عارف قزوینی:

مجموعه آثار عارف قزوینی / تصنیف ها

 

لیست تصنیف های عارف قزوینی

  • از خون جوانان وطن لاله دمیده– آواز دشتی
  • دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی – آواز افشاری – ۱۲۶۵
  • ای امان از فراقت امان – دستگاه شور – ۱۲۷۵ (هم زمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
  • نمی دانم چه در پیمانه کردی – آواز افشاری
  • نکنم اگر چاره دل هرجایی را – آواز افشاری – ۱۲۷۶
  • افتخار همه آفاقی و منظور منی – دستگاه سه گاه - (برای افتخار السلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
  • تو ای تاج، تاج سر خسروانی – آواز افشاری – ۱۲۷۷ - (برای تاج السلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
  • هنگام می فصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتی - (به مناسبت افتتاح دوره دوم مجلس شورای ملی ایران)
  • دل هوس سبزه و صحرا ندارد – آواز ابو عطا
  • نه قدرت که با وی نشینم، نه طاقت که جز وی ببینم – آواز افشاری
  • ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود – آواز دشتی – ۱۲۸۸ - (به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران)
  • باد فرح بخش بهاری وزید – آواز بیات زند
  • بلبل شوریده فغان می کند – دستگاه ماهور – ۱۲۸۹
  • گریه را به مستی بهانه کردم – دستگاه شور – ۱۲۸۷
  • از کفم رها شد مهار دل – آواز افشاری – ۱۲۸۸
  • ترک چشمش ار فتنه کرد راست – آواز ابوعطا – ۱۲۹۴
  • چه شورها که من به پا ز شاهناز می کنم – دستگاه شور – ۱۲۹۵
  • بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان – دستگاه سه گاه –۱۲۹۷
  • جان برخی آذربایجان باد – آواز دشتی – ۱۲۹۷ (برای آذربایجان - در جواب تفرقه افکنان پان ترکیسم)
  • شانه بر زلف پریشان زده ای، به به و به – آواز دشتی –۱۲۹۷
  • رحم ای خدای دادگر کردی نکردی – آواز بیات زند – ۱۲۹۷
  • امروز ای فرشته رحمت بلا شدی – آواز افشاری – ۱۲۹۹
  • گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد – آواز دشتی – ۱۳۰۰ (به مناسبت مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان)
  • تا رخت مقید نقاب است – آواز بیات اصفهان – ۱۳۰۱
  • ای دست حق پشت و پناهت باز آ – دستگاه شور – ۱۳۰۰ (برای سید ضیا)
  • گو به ساقی کز ایاغی ترکی و ماغی
  • چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم – ۱۳۰۳ (به یاد ستارخان و باقر خان)
  • باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانی – دستگاه شور - ۱۳۰۳

 


آثار عارف قزوینی که در کتابچین موجود است

  1. کتاب مجموعه آثار عارف قزوینی - تصنیف ها

لینک کوتاه

http://ketabch.in/a/3581