کتاب چه کسی تغییر را کشت

"چه کسی تغییر را کشت؟" / حل معمای رهبری افراد از طریق تغییر
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Who killed change? Solving the mystery of leading people through change) اثری از کنت بلانچارد (Knneth Blanchard) می باشد که با ترجمه ای از مهین خالصی ، توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است.
کِن بلانچارد پرطرفدارترین نویسنده‌ی بین‌المللی و سخنرانی برانگیزنده است که برخی از کتاب‌هایش ازجمله مدیر یک دقیقه‌ای، کارفرمای یک دقیقه‌ای و رهبری در سطحی بالاتر بیش از هجده میلیون جلد به سیزده زبان به فروش رفته است.
چه کسی یا چه چیزی تغییر را می‌کُشد؟ این همان چیزی است که شما در این داستان پلیسی بامزه کشف خواهید کرد. داستان، کارآگاه مایک مک‌نالی را نشان می‌دهد که به جریان قتل یک تغییر دیگر رسیدگی می‌کند. کارآگاه مک‌نالی با سیزده مظنون اصلی، یکی یکی مصاحبه می‌کند، ازجمله رهبری کوته ‌نظر به نام ویکتوریا دید؛ مدیری به‌شدت تنبل به نام ارنست فوریت؛ یک مدیر ناکارآمد به نام کلر اطلاع‌ رسانی، که لارنژیت (التهاب حنجره) تقریبا اطلاع‌رسانی را غیرممکن می‌سازد؛ و نیز چند شخصیت مشکوک دیگر. بدون تردید افراد مظنون آشنا به نظر می‌رسند و شما ناچارید آ‌ن‌ها را به محل کار خود ربط دهید. در پایان، کارآگاه مک‌نالی قضیه را طوری فیصله می‌دهد تا شما ترغیب شوید که در سازمانتان همچون کارآگاه تغییردهنده‌ی مؤثری عمل کنید. راهنمای گام به گام موجود در پشت کتاب به شما نشان می‌دهد چگونه درس‌های داستان را در دنیای واقعی به‌کار ببرید. به مدد سؤال‌های کلیدی شما می‌توانید سلامت اقدامات تغییردهنده‌ی سازمان خود را ارزیابی کنید، و بهترین شیوه‌های تواناسازی و نگهداری تغییر مطلوب را فرا خواهید گرفت.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" مک‌نالی بلند شد و شروع کرد به قدم زدن. «ببین هردوی ما می‌دانیم این‌جا چه خبر است. تغییر تازه به این‌جا آمده بود و وظیفه‌ی تو این بود که نه فقط او را به سازمان معرفی کنی، بلکه او را انسجام‌بخشی. این وظیفه‌ی تو بود که یک پرونده‌ی بازرگانی منطقی برای تغییر ارسال کنی، به طریقی که مدیران و کارکنان را تحریک می‌کرد نیاز فوری به تغییر را احساس کنند. تقویم شما به‌قدری با جلسات سَرسَری پر شده است که حس اولویت‌بندی خود را از دست داده‌اید. فرض بر این است که جناب‌عالی آقای فوریت باشید، ولی شما حتی نمی‌توانید جلسه‌ای را بموقع برگزار کنید. تو حال مرا به‌هم می‌زنی. از جلوی چشمانم دور شو!»"