دانلود کتاب خشم صاعقه
نویسنده: معصومه کیومرثی
ناشر : منشور سمیر
نویسنده: معصومه کیومرثی
ناشر : منشور سمیر
نام کتاب : خشم صاعقه
نویسنده : معصومه کیومرثی
ناشر : منشور سمیر
تعداد صفحات : 237 صفحه
شابک : 978-600-467-045-6
تاریخ انتشار : 1396
رده بندی دیویی : 62/8فا3
دسته بندی : داستان های کوتاه
نوع کتاب : PDF
قیمت نسخه الکترونیک : 29700 تومان
"خشم صاعقه"
کتاب حاضر اثری از معصومه کیومرثی می باشد که توسط انتشارات منشور سمیر منتشر شده است.
آنچه در این کتاب می خوانید سرگذشت یک زندانی است که نشان می دهد در آینه جدایی ها تصویری جز رنج و بدبختی نتوان دید و اگر از پنجره غبار گرفته عمر انسان های فنا شده، به دشت بی انتهای خشک و سوزان زندگیشان بنگری خواهی دید که هرگز طعم محبت و لذت مهربانی ها را که میوه زندگانی است نچشیده اند. کودکانی که در کنار ناسازگاری های پدران و مادران، همراه با مرگ تدریجی رشد کرده و بزرگ شده اند، در بیابان کویر زندگی شان، با لب های خشکیده از عطش، در آرزوی محبتی، مشتاقانه، به هر سو تاخته اند. تا جان تشنه خود را سیراب سازند و از این موهبت الهی بهره مند گردند. اما افسوس که این آرزو برای آن ها سرابی بیش نبوده است. در این کتاب عوامل جدائی ها، ویرانگری ها، نفرت ها و انزجارها، و این که چگونه انسانی قاتل و جانی از آب درمی آید، و همچنین بی ارادگی ها و فرار از واقعیت های زندگی به تصویر کشیده شده و نشان می دهد که چگونه شخصیت انسان ها در کودکی شکل می گیرد. امید است با خواندن این کتاب پرده غفلت و بی خبری برداشته شود تا بیشتر با راز و رمز زندگی و واقعیت های آن آشنا شویم و قدم در راهی نهیم که به سعادت ابدی می انجامد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" مادر آرام به تک تک افراد چشم دوخت. به چشمانشان نگریست. ندانستم با سکوت نگاهش به آن ها چه گفت؟ آخر از همه، چشم در چشم پدر دوخت. سپس با کلماتی شمرده و محزون ولی محکم و قاطعانه گفت: می دانید که چرا هیچ نمی گویم و در سکوت به آن چه که خداوند قادر و متعال تعیین کرده و به نام سرنوشت برایم رقم زده تسلیم شده ام چون عملا می بینم که من با دیار و سرزمین شما بیگانه ام، من با فرهنگ و رسوم شما، با تمدن و زندگی شما بیگانه ام من از دیاری آمده ام که دیار خاموشان نام دارد. من با سکوت انس گرفته ام، من از دیار محرومانم، من از سرزمینی به پا خاسته ام که نشانی از شادی و نور، روشنگر محفلش نبوده، من از دیاری هستم که رنگ شادی نداشت. مادری نبوده تا در آغوش گرمش جسم سردم را گرمی بخشد تا جانی تازه گیرم، وقتی گریسته ام مادری نبوده تا اشک دیده ام را بزداید."
مقدمه
خشم صاعقه
ملاقات مریم با زندانی
مروارید لب به سخن گشود
مریم از تحصیلات گفت
سخنان مروارید درباره فرهنگ
مریم بخانه باز گشت
سرگذشت مروارید به قلم خودش
مروارید درباره پدربزرگ و عموهایش سخن میگوید
مروارید از مادرش سخن میگوید
نزاع بین مروارید و دختر عمویش
پدر مروارید راز همسرش را فاش کرد
امید و امیر به تهران رفتند
دفاع مروارید از مادرش
سخنان مادر مروارید
دنباله سرگذشت مروارید
اعتراض مروارید به کارهای پدرش
مروارید و مرجان به تهران رفتند
سخنان مریم و مروارید درباره خوشبختی
سرگذشت مروارید را از پس میگیریم
مروارید مادرش را در خانه ستاره دید
مریم به دیدار مروارید به زندان رفت
نوشته های مریم
باقی داستان مروارید
سخنان مرجان درباره انسان ها
سخنان مادر مروارید درباره خوشبختی
آشنایی مروارید با فریبا
سرگذشت مروارید را پی میگیریم
فریبا از دوران کودکیش سخن میگوید
مروارید بخانه استاد رفت
مروارید در مخفی را باز کرد
مروارید و استاد برای مدتی به شیراز رفتند
مروارید به همراه مادرش سر از پرورشگاه درآوردند
مروارید کودکی را از پرورشگاه به فرزندی گرفت
مروارید دفتر خاطرات استاد را خواند
ماموران برای یافتن جسد چاه ها را جستجو کردند
مروارید به دنبال استاد رفت
مروارید از زندان آزاد شد
سرگذشت استاد را پی میگیریم
مادر استاد خود را آتش زد
و ادامه . . .
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد