"شب بی پایان" داستانی نوشته زهره نظری می باشد که در سال 1394 توسط انتشارات روزگار منتشر شده است .
این اثر روایتی از زندگی دختر جوانی است که برای تحصیل از خانواده و شهر خود دور شده و این موضوع سبب مشکلاتی برایش می شود . مشکلاتی که عشق آنها را آسان می کند ...
در بخشی از این کتاب می خوانیم: "شیرین که چشمانش از شدت گریه سرخ شده بود، گفت: آره ... آره ... حدست درسته، من معتادم من نمیخوام تو رو ناراحت کنم ولی دیگه مجبورم بگم که هرچی داشتم فروختم و حالا دیگر هیچی ندارم که بفروشم، پولهایی را هم که پدرم برام میفرستد، به کسانی میدهم که از آنها پول قرض گرفتهام یا مواد خریدهام. راستش من هرچی داشتم فروختم ... الان دیگه هیچی ندارم ... علی من نمیخواستم تو را ناراحت کنم ولی مجبور بودم، مجبور بودم که بگم چون من کسی جز تو را توی این شهر ندارم. فقط تویی که میتونی منو نجات بدی... شیرین این حرفها را که زد، گریهاش شدیدتر و نالههایش بیشتر شد...."
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مطالعه کتاب را به دیگران توصیه میکنید؟ چرا و به چه کسانی؟ کدام بخش از کتاب نظر شما را جلب کرد؟ مانند یک کارشناس نظر دهید.