×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
صحرای بایزیدی

دانلود کتاب صحرای بایزیدی

صحرای بایزیدی
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : صحرای بایزیدی

نویسنده : غلامحسن اولاد

ناشر : روزگار

تعداد صفحات : 224 صفحه

شابک : 978-964-374-615-5

تاریخ انتشار : 1394

دسته بندی : ادبیات ایران, شعر فارسی

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 36000 تومان


معرفی کتاب

"صحرای بایزیدی" مجموعه ای شامل 107 غزل و یک مثنوی کوتاه می باشد که به قلم غلامحسن اولاد نوشته شده و انتشارات روزگار آن را منتشر نموده است. لازم به ذکر است که پیش از این هشت کتاب غزل از این شاعر منتشر شده است .

یکی از غزل های این کتاب با عنوان "محشر" را می خوانیم:

نشسته‎ام که بیائی و باورت بکنم

به جای جامه تنم را شبی برت بکنم

برای آن که نسیم از تو دست بردارد

خلاف میل خودم روسری سرت بکنم

به پات اشک بریزم چو ابرهای بهار

به قدر یک غزل آتشین، ترت بکنم

به دیده گرچه ندیدی تو روز مَحشر را

بیا به شعر من اکنون که مَحشرت بکنم

تویی که یک سر و گردن سری ز حور و پَری

چه حاجت است که حور و پَری ترت بکنم؟!

ز گُل که هیچ ... تو از خویش هم قشنگ‎تری

اگر قبول نداری، برابرت بکنم

بیا به چشم من ای مهربان که همچون اشک

میان شور و شرر تا شناورت بکنم

دلت به خاطر پرواز اگر که لک زده است

کلاهِ شعبده آرَم کبوترت بکنم

به خاطر تو گذشتم ز جانِ خویش... بگو

چه کار مانده دگر تا به خاطرت بکنم

شیراز 94/9/15

 

فهرست مطالب

صحرای بایزیدی
مگر دیوانه ای مجنون؟!
محض احتیاط
نقطه
گناه
آن جا که عرب نی انداخت
خرج غزل
شیرویه
قحط مجنون
غزل های جوان
رب العالمین
یا غی پیر
آفرین غزلم
سفر
موج زنجیر
دلم می گیرد
رد پا
شب پلنگ
اهل سخن
لبخندهایم را بریدند
حتی جنازه ها
عبادت محض
الهه ناز
پاشیده ام تمامی خود را به رنگ ها
خنده مرگ
پا به ماه شدن
تا به دل ما بشینی
حافظ
درخت
چای با طعم غزل
داغ عشق
محشر
کمی قیافه گرفتن به من که می آید
عمو زنجیرباف
سه قطره خون
نمی دانستیم
خشت کج
هفت کشور
سنگ محترم
آینه بند زن
بچه های نیمه شب
مرد
مسلول
مثنوی اصحاب کهف
سر و کلاه
پیاده ای از شاه
اردشیر
النگوها
آه را سر می کشیدم، ناله را می ریختم
افسانه اهل هوا
فریاد ایستاده
هوای دردسر
حضور محترم مرگ
غرق می شد، آب
لن ترانی
حباب
عنکبوت
این شراب و آن هم نان
مردی که یک پا ندارد
کوه آهن
فصلی که فردا ندارد
شصت و سه سال قامت من
توفان
فال قهوه
سیب – گندم حوا
عشق همراهم اما نیامد
خطر
بلند – ایستاده
آه با کلاس
تکلیف تکراری
چون استکان، کمر باریک
شرط بیرون شدن از میکده
خاکستری شدیم و ...
کاکل زری
حسنک
شاهان تیغ زن
مردی
دروازه ی قرآن
شیطنت
آخر شاهنامه
عشق پاره وقت
سنگ و سیب
کمی دیر آمدم
گل به روی خیابان
ای خدا، درختان
کلمینی یا حمیرا
درخت
جنگ
غزال
دور قمری
گور به گور
چوب خدا
تا خدا چه خواهد
غزل (نو – جهنمی)
چک و دید
مرزنگ
انار
آن آشنا، مرد
 روسری 2
آینه گردان
شب را و روز را
نیمه ی پر لیوان
محشر 2
هم کفن
سیاه نامه
قرنطینه
شاعر جان!
جوانی از سر ما مو سفید می گذرد

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها