×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
مسخ

دانلود کتاب مسخ

مسخ
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست
نقد و بررسی

نام کتاب : مسخ

نویسنده : فرانتس کافکا

ناشر : گیوا

مترجم : صادق هدایت

تعداد صفحات : 80 صفحه

شابک : 978-600-451-638-9

تاریخ انتشار : 1398

رده بندی دیویی : 833/912

دسته بندی : رمان های خارجی, داستان های آموزنده

نوع کتاب : Epub

قیمت پشت جلد : 16500 تومان

قیمت نسخه الکترونیک : 3000 تومان


معرفی کتاب

" مسخ "

کتاب مسخ با عنوان اصلی و آلمانی (Die Verwandlung) و عنوان انگلیسی (The Metamorphosis) اثر نویسنده مشهور آلمانی فرانتس کافکا (Franz Kafka) ‌و ترجمه ی صادق هدایت از انتشارات گیوا منتشر شده است.

فرانتس کافکا متولد 1883 در پراگ اتریش است. علی رغم اینکه کافکا وصیت کرده بود که تمام نوشته هایش پس از مرگ سوانده شوند، اما دوستش به نام ماکس برود (نویسنده و آهنگساز اهل چک) آثار وی را منتشر کرده و باعث شهرت کافکا پس از مرگش شد. روایت رمان مسخ  درباره ی پسر جوانی با نام گرگور سامسا است که در یکی از روزها، وقتی از خواب بیدار میشود، متوجه می‌شود که به یک حشره‌ نفرت انگیز تبدیل شده است. کافکا در طول کتاب این تغییر را بازگشایی نمی کند و هیچ توضیحی درباره دلیل مسخ پسر جوان نمی دهد. اما آنقدر مخاطب را با این چالش غیرمنطقی درگیر می کند که در ادامه داستان، باعث همذات پنداری با شخصیت اصلی می شود. کافکا موضوع کابوس وار داستان را با ادبیاتی رسمی و دقیق آمیخته است که باعث ایجاد تضادی عجیب در داستان شده است. با توجه به مسیر داستان، پسر جوان خود این تغییر غم انگیز را پذیرفته است. چرا که از نظر وی تنها راه برای فرار از واقعیت ها و هنجارهای حاکم بر جامعه، مسخ شدن می باشد.

از رمان مسخ چند اثر سینمایی اقتباس شده است. یکی از آنها که بر پرده نقره ای نقش بسته، محصول مشترک ارمنستان و آمریکا با عنوان مسخ به کارگردانی لیمور دیامنت است.

در بخشی از کتاب می خوانیم :

" گره‌گوار، طرف غروب از خواب سنگینی که مانند مرگ بود بیدار شد. بر فرض هم که مزاحم او نمی‌شدند، بی‌شک دیرتر از این بیدار نمی‌شد زیرا به حد کافی استراحت کرده بود. مع هذا به نظرش آمد که خواب او از صدای پاهای خفی و صدای محتاط کلید در قفل در دالان مغشوش شده بود. انعکاس روشنایی تراموای برقی روی سقف و بالای اثاثه، لکه‌های رنگ پریده‌ای این‌جا و آن‌جا می‌گذشت. ولی آن پایین که منطقه‌ی گره‌گوار بود تاریکی شب فرمانروایی داشت. برای این‌که از جریان وقایع باخبر بشود، آهسته به‌سوی در رفت و با نیش خود که بالاخره به فایده آن داشت پی می‌برد کورکورانه اطراف خود را لمس می‌کرد. طرف چپش تأثیر یک زخم طویل و مهیج را داشت و یک رج از پاهایش می‌لنگیدند. یکی از آن‌ها در طی وقایع صبح به طرز شدیدی صدمه دیده بود معجزه بود که فقط این یک پا این‌طور شده بود، آن پا مثل یک عضو مرده دنبالش می‌آمد و به زمین کشیده می‌شد.

وقتی که جلوی در رسید، فهمید که چه چیز او را جلب کرده، بوی خوراک! آن‌جا یک کاسه شیر شیرین شده که رویش تکه‌های نان شناور بود گذاشته بودند. از شدت وجد تقریباً خندید چون از صبح تا حالا به اشتهایش افزوده شده بود. سرش را تا چشم در کاسه‌ی کوچک فرو برد ولی به زودی ناامیدانه بیرون کشید. این پهلوی صدمه دیده‌ی شوم، اسباب زحمتش می‌شد. زیرا نمی‌توانست غذا بخورد، مگر این‌که با تمام بدن نفس بکشد. بعد هم، شیر به دهنش مزه نمی‌کرد. گرچه سابقاً به این نوشیدنی علاقه داشت و بی‌شک خواهرش از راه توجه مخصوص برایش گذاشته بود، سرش را با تنفر از کاسه برگردانید و میان اتاق آمد."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

نقد و بررسی رمان مسخ

چکیده داستان

پسری نوجوان در یک صبح در رختخوابش بیدار می شود اما احساس سنگینی می کند و قادر به بلند شدن نیست بعداز مقداری تقلا متوجه می شود بدنش بدن انسان نیست و او تبدیل به یک سوسک غول پیکر شده، سوسکی که از هیکلش ترشحات و مایع لزجی خارج می شود که هر انسانی را از خود منزجر می کند.او به پشت بر روی تخت افتاده و قادر نیست خود را بلند کند، کسیکه هر روز صبح اول وقت به سر کار میرفته و از همه زودتر از خواب بلند می شده اکنون درگیر بلند شدن از رختخواب است. خانواده پسر که طبق معمول منتظر او بودند بخاطر تاخیر او و عدم خروجش از اتاق نگران می شوند، پسر در ابتدا قصد دارد خود را از آنها مخفی نگه دارد اما چاره ای نمیبیند جز اینکه با خانواده روبرو شود و شمایل جدید خود را به آنها معرفی کند.

خانواده در حیرت و شوک فرو می روند...آنها در برابر یک دوراهی قرار می گیرند، برای رفاه وآرامش پسرشان که حالا تبدیل به سوسک شده تلاش کنند و یا راه دوم که طرد این سوسک منزجر کننده است را درپیش گیرند، پسر جوان در کمال ناباوری می بیند خانواده ای که همه تلاش و هم و غم او تامین رفاه آنها بوده راه دوم را برمیگزینند و....

 

رمان مسخ

 

 

آشنایی با نویسنده کتاب

فرانتس کافکا در سال 1883 در شهر پراگ درجمهوری چک متولد شد. کافکا در خانواده ای یهودی و آلمانی زبان بزرگ شد، او در خانه با مشکلات فراوانی روبرو بود، که بعد ها این مشکلات را در کتاب " نامه ای به پدر " مطرح می کند. از برترین آثار او میتوان به کتاب مسخ، محاکمه، قصر و آمریکا اشاره کرد، که پوچ گرایی و جهان نگری و دید خاص و ویژه ی کافکا به دنیا و همچنین واژه ها و جملات طولانی آلمانی وی در آن به خوبی مشهود است. او سرانجام در سن چهل سالگی پس از گذراندن دوره بیماری هایی نظیر افسردگی، اضطراب و میگرن بر اثر سل دار فانی را وداع گفت.

ازآثار کافکا که می توانید در کتابچین آن ها را مطالعه کنید می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. کتاب مسخ
  2. کتاب دیوار
  3. کتاب در برابر قانون
  4. کتاب جزیره محکومین

 

بررسی کتاب

در رمان مسخ با شخصیتی مواجه هستیم که با خود ودیگران بیگانه است.دراین بیگانگی حکومت ،جامعه وسیستم اداری نقش بسزایی دارند

نقش اصلی داستان یعنی گره گوری که ورشکستگی پدرش باعث می شود برای تامین مایحتاج خانواده خود از علاقه و استعدادش و از خانواده خود دست بشوید و تبدیل به چیزی می شود که نمیخواسته و این جبر محیط و جامعه بوده که اورا تبدیل کرده است که با خود نیز غریبه است.گره گوری دچارروزمرگی شده و این روزمرگی مثل یک کابوس برایش می ماند ولی اکنون کابوس جدیدی نیز گریبانگیرش شده است.کابوس تبدیل شدن به حشره!!  حشره ای که ذاتا یک انسان است و میخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند حرف آنها را می فهمد و دیگران اورا نمیفهمند و...سیستمی که در جامعه حکم فرماست به طریقی عمل میکند که مهر و عطوفت را از بین برده، تا زمانیکه کار و فعالیت کنی در سیستم حضور داری ولی اگر از کارافتاده شوی و دیگر توانایی انجام فعالیت نداشته باشی باید از سیستم حذف شوی، این استراتژی و سیستم گریبانگیر گره گور ما نیز شده است.

شاید در نگاه اول گره گور انسانی باشد که مسخ شده  ولی نویسنده میخواهد چیزی فراتر را نشان دهد و آن اینست که درحقیقت خانواده گره گور دچار مسخ شده اند و یا بعبارتی جامعه آن زمان دچار دگرگونی و مسخ شده اند و در آن ها خصایص انسانی مرده است یعنی حشراتی بوده اند که تبدیل به انسان شده اند. در طول داستان این خانواده کم کم  از خواب غفلت  بیدار می شوند و معنی انسان بودن را درک می کنند.

مسخ مسیر و روند پیچیده ای ندارد. یک رمان با مسیر خطی است. اتفاق ها بدون تغییرات و بازیهای خاص و بدون اینکه روایت گر داستان عوض شود یا حادثه ها و اتفاقات حیرت انگیز رخ دهد به دنبال هم رخ می دهند. خواننده در هنگام مطالعه مسیر را گم نمیکند و یا به قولی سر رشته کلام ازدستش خارج نمی شود و هیچگاه در طی مسیر این سوال برایتان پیش نمی آید که چه شخصی در حال روایت داستان است؟ یا سوالاتی دیگر از این دست. در مسخ شما به دنبال تکنیکهای خاص داستان سرایی نباشید روایت مسخ به گونه ای عامیانه و بدور از تکلف و تکنیک پیاده شده اما این موضوع از ارزش کار کم نکرده و مسخ همچنان یک شاهکار بزرگ است.

در این رمان در مقدار و حجمی کم و کوتاه تمامی ویژگیها و عناصر اصلی داستان های کافکا به چشم میخورند  که این به نوبه خود شاهکاری نادر است. مسخ درباره زندگی روتین و یکنواخت بشرو فعالیتهای روزانه تکراری صحبت می کند.مسخ آغازی بسیار تند و طوفانی دارد که رفته رفته تا انتهای داستان این جریان کاهش می یابد و تندو تیزی آن فروکش میکند.

 افراد مهم زندگی کاراکتر اصلی افرادی که اوایل داستان او برایشان شخصی خواستنی بود اما با گذشت زمان و تغییر کردن او نه تنها عزت و احترامش را از دست داد بلکه به فراموشی نیز سپرده شد. کاراکتر سامسا نمادی از نویسنده کتاب یعنی کافکا است. فردی تنها و فراموش شده که این تنهایی درقلم او نیز کاملا مشهود است. خانواده وی نماد جامعه ای هست که نسبت به افراد ضعیف بی تفاوت و گاها سنگدل هستند که آن هارا سربار و ضرررسان می بینند.

اساساً پیام کافکا در رمان مسخ این است که از دنیا بیشتر از این نمیتوان انتظار داشت چون جنس دنیا “ماده” است و این خصوصیت جهان است . شکست، ناکامی و مرگ را هر انسانی در این دنیا خواهد چشید و این موضوع را کافکا به زیبایی در مسخ نمایش داده و خواننده را به آن متوجه می کند.

 

رفتاری که با انسان در داستان کافکا می شود شبیه برخورد با حیوانات موذی مثل سوسک و موش و... می باشد رفتاری که به دور از محبت و عطوفت است چرا که حیواناتی مثل سوسک و موش کاربردی برای انسان ندارند پس طرد شده و به نابودی محکوم می شوند.

در دنیایی که پدر و مادر مهر و محبتی به فرزند خود که اکنون اسیر مسخ شده نمیکنند ازبقیه و دیگران چه انتظاریست !!

در حقیقت استخوانهای شخصیت اصلی داستان مسخ در بین پنجه دنیای بی مهرو عطوفت له و لورده شده و تنها راهی که او را از این وخامت می رهاند...مرگ است..مرگ!

پیام اصلی کافکا به خوانندگان، مطرح کردن تنهایی و ناشناخته ماندن روح انسانیست و اینکه خواننده خود را به امور بی اعتبار دلخوش نسازد.

 

کتاب مسخ

 

 

صفحه رمان مسخ در ویکی پدیا

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%AE_ (%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87)

درباره مسخ چه گفته اند؟

الیاس کانتی :

این داستان چیزی است که " کافکا " هرگز نمی توانست از آن فراتر برود، چون هیچ چیز فراتر از " مسخ "  وجود ندارد.

 

جورج اشتینر :

" کافکا " تنها نویسنده ای است که برای خودش یک حرف الفبا دارد: k

 

ولادیمیر ناباکوف

رساترین تعریفی که می توانیم از هنر به دست دهیم این است، زیبایی به اضافه دریغ. هر جا زیبایی هست، دریغ هم هست، به این دلیل ساده که زیبایی محکوم به نابودیست. زیبایی همیشه می میرد، وقتی ماده بمیرد، رفتار هم می میرد، وقتی شخص بمیرد، جهان هم می میرد. اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره شناسانه بداند، به او تبریک می گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.

 

در بخشی از این کتاب

تمام شب را در آن جا گذرانید؛ گاهی چرت می زد و از وحشت گرسنگی از خواب می پرید؛ گاهی با فکر مضطرب و امیدهایی مبهم می گذرانید و همیشه نتیجه می گرفت که موقتاً وظیفه اش این بود که آرام باشد و ملاحظه بکند و به این وسیله وضعیت ناگواری را که بر خلاف میلش ایجاد شده بود به خویشانش قابل تحمل بنماید.

ازصبح خیلی زود فرصت به دست آورد تا تصمیمات جدیدی را که گرفته بود به مورد اجرا بگذارد. هنوز تقریباً شب بود، خواهرش که کاملاً لباس نپوشیده بود در دالان را باز کرد و با کنجکاوی نگاه کرده، فوراً ملتفت گره گوار نشد اما زمانی که او را زیر نیمکت دید با خودش گفت: «عجب، باید جایی باشد! در هر صورت پر که نزده!» احساس وحشتی کرد که نتوانست خودداری بنماید و بیرون رفت و در را باز کرد و تک پا وارد شد، مثل این که وارد اتاق شخص خارجی یا ناخوش رو به قبله شده باشد. گره گوار که سرش را تا لب نیمکت آورده بود، او را نگاه می کرد آیا خواهرش متوجه می شد که شیر را نخورده است و علتش نداشتن اشتها نبود؟ آیا برای او چیز دیگری که بیشتر به مذاقش بیاید، خواهد آورد؟ اگر به خودی خود این کار را نمی کرد و با وجود میل شدیدی که به او دست داده بود که ناگهان از محلی که نهان شده بود بیرون بیاید و به دست و پای خواهرش بیفتد و از او خوراکی بخواهد، ترجیح می داد که از گرسنگی بمیرد تا توجه او را به این مطلب جلب نکند، ولی خواهر متوجه شد که کاسه ی شیر پر است و تعجب کرد، دور آن چند قطره شیر چکیده بود.

شما می توانید شاهکار کافکا را با ترجمه صادق هدایت که توسط انتشارات گیوا منتشر شده در اپلیکیشن کتابچین مطالعه نمائید.


 

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات گیوا

ویدئوهای مرتبط با کتاب

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
علی گلشنی فر

زندگی شخصی رو داره میگه که براش تو یه روز چه اتفاقی افتاده عالیه پیشنهاد میکنم

1401-04-14

بی نام

فرانتس کافکا در این کتاب زندگی شخصی به نام گره گوار را به تصویر میکشد که یکروز وقتی از خواب بیدار میشود میبیند که شبیه یک حشره شده است و... این کتاب به شدت غم انگیز است... توصیه میکنم که بخوانید.

1400-09-25

محمدرضا

اولین کتابی بود که از فرانس کافکا میخونم و واقعا کتابی غم انگیز با داستان پردازی عالی بود. با توجه به زندگی نویسنده خواننده می‌تونه حدس بزنه که نویسنده سختی های زندگی خودش را در قالب داستان به تصویر کشیده است. در کل کتاب خیلی خوبی بود و خواندنش را توصیه میکنم.

1400-09-11

ساسان رامح

به نظر من یک رمان خیلی جالب و خوبیه . ادم یکدفعه از خواب بیدار بشه و ببینه به یه حشره تبدیل شده و ... جدا ذهن خلاقی داره اقای کافکا . یک اثر کاملا متفاوت و زیبا .

1400-06-10

احمد فرازی

خیلی توی کتاب شناسی کارشناس نیستم که بخوام نظر کارشناسی بدم ولی در مجموع خوب بود. ممنون از کتابچین

1400-03-26

majid ashtari

برخلاف برخی از دوستان که میگن خوب نبود، به نظر من که خیلی هم عالی بود. یه موضع متفاوت از یه نویسنده متفاوت.

1400-03-18

مهدی قلی زاده

به نظرم زیاد خوب نبود

1400-02-29

حنانه شکری

به نظرم کافکا نویسنده ای که افسردگی مزمن خودش رو توی داستانهاش هم وارد کرده. محتوای خاصی نداشت این کتاب

1400-02-28

مجید م

خیلی باحال بود. دوست داشتم

1400-02-21

ملیکا شریف

وای چقدر ترسناک بود. حالم دگرگون شد موقع خوندنش.

1399-12-23

ناصر سلیمانی

آخه این چه کتاب مسخره ای بود. فکر میکنم خیلی الکی بولد شده این کتاب. اصلا خوب نبود.

1399-12-19

صمد هاشمی

جالب بود فقط پایانش رو زیاد دوست نداشتم.

1399-12-18

زهرا

عالی بود خیلی بیش از حد

1399-11-20

برچسب ها