×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتابهای ارنست همینگوی

کتابهای الکترونیک، زندگی نامه و آلبوم تصاویر ارنست همینگوی

ارنست همینگوی

نام اصلی : ارنست میلر همینگوی​ (Ernest Miller Hemingway​​)

زادگاه : اوک پارک ایالت ایلینوی در آمریکا​

ملیت : آمریکایی

تاریخ تولد : 21 ژوئیه 1899​

محل زندگی : کوبا

پیشه : خبرنگاری-نویسندگی

بیشتر...

تاریخ وفات: 2 ژوئیه 1961​

سبک نوشتاری: داستانی

تعداد آثار: 26

علت فوت: خودکشی

محل دفن: کوبا

تعداد فرزندان : 3 فرزند

معروفترین اثر : پیرمرد و دریا

آثار

زندگینامه

چکیده

ارنست میلرهمینگوی (Ernest Miller Hemingway)، نویسنده رمان و داستان کوتاه، خبرنگار معروف آمریکایی و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1954، درسال 1899 در اوك پارك ایلنویز  بدنیا آمد. به محض ورود به مدرسه متوجه کشش و علاقه ی زیادش به ادبیات شد و نوشتن را برای روزنامه ی مدرسه آغاز کرد. در سال 1927 وارد ارتش شد و تحولات بزرگ زندگی اش از آنجا آغاز شد. حاصل چهار ازدواجش، سه فرزند بود و حاصل تمام عمرش، دو مجموعه نامه، یک شرح حال، نوزده مجموعه داستان کوتاه و شعر و حدود بیست رمان است که می توان از میان به پیرمرد و دریا، برف های کلیمانجرو، قاتلین، وداع با اسلحه، داشتن و نداشتن اشاره کرد. خودکشی پدرش، مشکلات روانی زیادی برایش به همراه آورد ولی با این حال، 1954 با بردن جایزه ی نوبل بخاطر نوشتن پیرمرد و دریا به اوج شهرت رسید و بهترین سال زندگی اش را زیست. سراسر زندگی اش هیجان و ماجراجویی بود و معتقد بود: زندگی آدمها به شکل مشابهی به پایان می رسد؛ این تنها جزئیاتِ چگونگیِ زندگی و مرگ اوست که یکی را از دیگری متمایز می کند. بنیان گزار داستان های شش کلمه بود و سر یک شرطبندی دوستانه اولین داستان کوتاه شش کلمه اش را نوشت:

«فروشی: کفشِ بچه؛ هرگز پوشیده نشده.»

دارای سبکی ساده و بی آلایش بود و اولین بار از تئوری آیس برگ سخن به میان آورد. 1961 سال سکوت و خاموشی وی تلقی می شود، سالی که در یک صبح یکشنبه با گلوله ای، در خانه ی خودش در کچام آیداهو آمریکا، به زندگی خودش پایان داد.

ارنست میلرهمینگوی (Ernest Miller Hemingway)

شرح کاملی بر زندگانی همینگوی

شصت سال پیش، ارنست میلر مینگوی، نویسنده رمان و داستان کوتاه، خبرنگار معروف آمریکایی و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1954، در اولین ساعات یکشنبه 2 ژولای 1961 طوری که همسرش ماری را از خواب بیدار نکند، از تخت برخاست و به انباری که در ان اسلحه هایش را نگه می داشت رفت و تفنگ دو لول ساچمه زن باس اندکویی را انتخاب کرد که با آن کبوترها را نشانه می گرفت. به سالن خانه برگشت و تفنگ را به پیشانی اش چسباند و به داستان زندگی اش نقطه ی پایان گذاشت. ساعت مرگش هفت صبح گزارش شده و شاهدین مدعی شدند که لباس خواب مورد علاقه اش ملقب به «لباس امپراطوری» را به تن داشته است. شاید در موقع انتخاب لباس به حرف های نهایی کلوپاترا شکسپیر موقع نوشانیدن زهر افعی فکر میکرده: «لباسم را بدهید. تاجم را بر سرم بگزارید، من سرشارم از جاودانگی.» ماری، همسر همینگوی تا پنج سال منکر خودکشی وی می شد و میگفت فقط یک حادثه ی بد یمن در هنگام تمیز کردن اسلحه بوده است و این تیتر یک تمام روزنامه های آمریکایی شد. ماه ها طول کشید که ماری، خودکشی همسرش را پذیرفت و پنجاه سال بعد دلایل خودکشی همنیگوی، این شخصیت بزرگ در ادبیات، شکارچی بزرگ و ماهیگیر حرفه ای، قهرمان نبرد، این مرد سرسخت پرطرفدار امریکایی، توسط افرادی چون هاچنر، بیکر، لین، مونیر، برگس و بخصوص هاستون منتشر شد. دلیل خود کشی اش اختلال دو قطبی شدیدی که خودش و خانواده اش داشتند و همچنین دو تروما کودکی گزارش شد.

مادرش، گریس، عادت داشت لباس بلند سفیدی به او بپوشاند و موهایش را دخترانه آراسته کند. این نوع لباس پوشیدن، مدل رایج قرن بیست بود ولی گریس در این کار افراط می کرد و به همینگوی لقب عروسک هلندی میداد و او، مادرش را بطور کودکانه ای عزیزم میخواند. دوساله بود که وقتی از گریسف تمجیدی را با لفظ عروسک هلندی شنید در پاسخ گفت «من عروسک هلندی نیستم، بنگ... به تو عزیزم شلیک میکنم، میکشمت». گریس مدام به خاطر مهارت همینگوی در شکار در جنگل و ماهیگیری در رودخانه ها به او آفرین میگفت؛ هر چند که همینگوی بخاطر کنترل ها و سوال جواب های بی اندازه ی گریس، از او متنفر بود به او لقب «آن پتیاره یا سلیطه» را می داد. او اما تمام عمرش میخواست به آن سلیطه ثابت کند که عروسک هلندی نیست و یک مرد به تمام معنا مذکر است. همینگوی میخواست پدرش را هم که مردی قوی هیکل بود و با کمربند او را تنبیه می کرد، بکشد و این فکر کشتن پدرش بارها در ذهنش مجسم شد و برایش نقشه کشید. وقتی در بیست و نه سالگی خبر خودکشی پدرش را شنید به شدت احساس گناه می کرد چون بار ها و بارها صحنه ی قتل پدرش را تجسم کرده بود. برای رهایی از این عذاب وجدان به سرزنش مادرش پرداخت و او را مسئول خودکشی پدرش دانست، «او پدر مرا مجبور کرد که خودکشی کند».

بعد از مرگ پدرش، در رابطه اش با زنان نیز به مشکل برخورد و مدام در آرزوی مرگ بود تا با انعکاس مرگ پدرش احساس گناهش را التیام بخشد و یا به پدرش بپیوندد. از این رو بود که مرگ یک عضو جداناپذیری از زندگی همینگوی شد، یک معشوقه ی پنهانی، سیاه، یک رقیب همیشگی و یک محرک قوی برای تصورات خلاقانه ی او. در نامه هایش مدام به خودکشی ارجاع می دهد و مدام خودش را در شرایط وحشتناکی میگذاشت که مرگش را جلو بیاندازد. جنگ، شورش، گاوبازی، شکارهای بزرگ پرخطر، ماهیگیری های خطرناک که به نقل از خودش، حیوانات و ماهی ها را میکشت که خودش را نکشد. نوشتن میل به مرگش را راضی میکرد. در سال 1960، متوجه شد که دیگر نمیتواند بنویسد و کلمات جاری نمیشوند و بجایش افسردگی و بدنبالش توهمات پارانوئیدی وجودش را گرفت مثلا دو بانکدار میخواهند حساب بانکیش را خالی کنند و یا دوستانش قصد کشتنش را دارند. در سال 1961 حتی نتوانست یک جمله در وصف جان اف کندی بگوید و گفت «دیگر هیچ کلمه ای نمی آید» و بشدت گریست. بارها در بیمارستان بستری شد و تحت درمان قرار گرفت و با این حال دو خودکشی ناموفق داشت.

(Ernest Miller Hemingway)

زندگی ایده ال ارنست میلر همنیگوی، طوری که خودش دوست داشت دنیا بداند بسیار ساده بود: او یک مرد کامل و ایده ال از لحاظ مغزی و جسمی بود که مرد اول در نبرد و تشنه ی ماجراجویی، عشق، هیجان و مشروبات متنوع بود. در بیست و یک ژولای 1899 در اوک پارک ایلینویز آمریکا از مادری بنام گریس که معلم پیانو و اواز بود و پدرش، کلارنس که پزشک بود، متولد شد. بلافاصله بعد از دبیرستان خبرنگار مجله ای شد و هجده ساله بود که بعنوان راننده ی آمبولانس به جنگ جهانی اول پیوست که بخاطر ضعف مادرزادی چشم چپش از صحنه ی نبرد دور ماند. به جمعیت هلال احمر ایتالیا پیوست و در حین کمک به مجروحی، پایش تیر خورد و در میلان با سه بیمار دیگر و هجده پرستار بستری شد. با ازراپوند و جویس دوستی برقرار کرد و در سال 1920 با هدلی ریچاردسون ازدواج کرد و در دهه ی 1920 جز برترین نویسندگان آمریکایی بود که در پاریس زندگی می کرد. آنجا بود که عنوان نویسنده بودنش تثبیت شد در حالی که با اولین همسرش هادلی و کودکشان جان زندگی می کردند که این جمع سه نفره در سال 1927 و آشکار شدن رابطه اش با پائولین ماریا فایفر به انتها رسید.

 

ارنست میلرهمینگوی

در سال 1928، در جنگ جهانی اول در حزب ایتالیا، سرباز خوش هیکل و خوش سیمایی بود که عاشق پرستار زیبایی شد و در پی اش وداعی با اسلحه را نوشت. در همین حین بود که فهمید پدرش، کلارنس، خودش را با اسلحه ای کشته است و این اولین ضربه برای فروپاشی زندگی همینگوی بود که در پی اش به طور مکرر تصادف می کرد و به الکل و مشروب بطور بی رویه ای گرایش پیدا کرد. با کنار گذاشتن همسراولش و فرزندشان، با فایفر با حس گناهی عظیم و کابووس هایی با طعم عذاب وجدان به کیوست فلوریدا رفت. در دهه ی 1930، به اسپانیا رفت و طی جنگ داخلی، زنگها برا که به صدا در می آیند را نوشت که در آن، یک آمریکایی شجاع دلباخته ی یک چریکی روستایی به نام ماریا می شود. برخلاف جورج ارول برای جنگیدن نرفت بلکه برای نوشتن گزارش و خبرنگاری برا ی یک مجله ی آمریکایی و عشق جدیدش، مارتا گلهورن، در آنجا حاضر شد. بارها اعلام بی طرفی کرد و نمیخواست که ببیند آمریکا درجنگ خارجی مداخله می کند. برخلاف بمباران ها، او در مادرید از مشروب، خاویار، هتل گیلرد، ساخت فیلم زمین اسپانیایی و نوشتن داستان کوتاه لذت می برد. جنگجوی خوش بختی بود که هر وقت که اراده میکرد میتوانست اسپانیا را ترک کند. در سال 1936 یک نمایشنامه در باره ی مادرید نوشت بعنوان ستون پنجم که در آن دوروثی یک زن خبرنگار عاشق فردی بنام فیلیپ که جاسوسی الکلی است، می شود. فایفرو همینگوی صاحب دو پسربنام پاتریک و گرگوری طی سیزده سال زندگی شدند که با ورود مارتا گلهورن به زندگی همینگوی این ازدواج دوم نیز به پایان رسید. گلهورن نویسنده و خبرنگار آمریکایی نیز پس از پنج سال زندگی با همینگوی، در سال 1945، با ورود ماریا ولش به زندگی همینگوی از او جدا شد. بعد از تجربه ی جنگ جهانی دوم، با همسر چهارمش راهی کوبا شد و پیرمرد و دریا را نوشت. بنا به دلایلی به گاوبازی علاقه مند شد و هیجان دیدن خون، دیدن خنجر و هنر کشتن. در کتاب مرگ در یک بعد از ظهر، به نظر می رسد که همینگوی فلسفه ی شخصی اش در مورد مرگ را آشکار می کند، ولی به نظر منتقدی بنام مکس ایستمن، این سبک مساوی موی اشتباهی روی سینه است. بین سالهای 1928 تا 1936 ماه ها به ماهیگیری و شکار حرفه ای پرداخت. با ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم در سال 1944 به بریتانیا رفت و برای مجله ی کولیر نوشت و مورد ستایش عموم قرار گرفت. گربه اش، عمو ویلی که در تصادفی دوپایش آسیب دیده بود با گلوله ای کشت و در سالهای آخر عمرش، قلمش به خاموشی گرایید. جایزه ی قلم همینگوی سالانه به یک داستان برتر از بین نخستین کتابهای یک داستان نویس تقدیم میشود.

 

سبک همینگوی

سبک منحصر به فرد و متفاوت همینگوی از همان ابتدا مورد توجه دیگر خبرنگاران، نویسندگان، متنقدین و مخاطبین قرار گرفت. ساده نویسی، رک گویی، بی زرق و ورق نوشتن، عدم استفاده از صفت، کم گویی، تاکید به نقش اسمی کلمات، استفاده ی ماهرانه از دیالوگ، همه و همه ویژپی های خاص سبک همینگوی می باشد. درتنها تجربه ی نوشتن نمایشنامه موفقیت چندانی نداشت. دیالوگ های مختصر و ساده و رک همینگوی با دیالوگهایی که مردم در زندگی واقعی میگویند متفاوت است. در یک سخنرانی همینگوی در مورد سبکش گفت که بیشتریت قسمت کارش را در ذهنش انجام می دهد و تا ایده هایش به نظم نرسیده اند، نمی نویسد. حتی دیالوگها را حفظ میکند و تا وقتی واضح نشده است، نمی نویسد. همینگوی معتقد است که با حساسیت بسیار زیادی با تمام قلب و وجودش مینویسد و بسان الماسی با زحمت و دقت بسیار جلایشان میدهد. همینگوی بر این باور است که یک نویسنده باید سبکی مستقیم و منحصر به فرد مخصوص شخص خودش داشته باشد با قدرت تصویر سازی بالا و زمینی با کلماتی ساده، قاطع و محکم. به نظر او، نویسندگان بزرگ، فوق العاده شجاع اند و بسیار سخت کوش، محققین بزرگ و صاحبان اندیشه و سبک اند. استاد دیالوگ، همینگوی، متاثر از مارک تواین، از واژه های تند و تلخ، بی آلایش، مینمال و عامیانه استفاده میکرد. ابداع داستان کوتاه شش کلمه ای و تئوری ایسبرگ Iceberg Theory نام همینگوی را در ادبیات جاودانه کرد. باید خاطر نشان کرد که نوشتن از سبک نویسنده ای بزرگ چون همینگوی در چند پاراگراف ممکن نبوده و در این باب کتابهای بسیاری می باشد.

نقل قول هایی از همینگوی:

  • هیچ دوستی به اندازه کتاب وفادار نیست.
  • چیزی برای نوشتن نیست. در کنار دستگاه مینشینیم و خون بیرون می زند.
  • خوشبختی در افراد باهوش، نادرترین چیزی است که دیده ام.
  • من عاشق خوابیدنم. زندگی من وقتی بیدارم میتواند از هم بپاشد، متوجهی؟
  • آخرین روش برای اینکه بدانی به کسی میتوانی اعتماد کنی یا نه این است که به او اعتماد کنی.
  • جهان همه را در هم میشکند و در نهایت، بعد از آن، خیلی ها در قسمتی که شکسته شده اند، قوی تر شده اند.
  • تمام آنچه که باید انجام دهی این است که یک جمله ی درست بنویسی. یک جمله ی درست که میدانی.
  • بیشتر مردم هیچوقت گوش نمی دهند.
  • هر روز یک روز جدید است. چه خوب اگر خوش شانس باشی. من اما ترجیح می دهم دقیق و گوش به زنگ باشم؛ که اگر بخت به من روی اورد، اماده باشم.
  • انسان برای شکست آفریده نشده است. میتواند نابود شود، ولی شکست نمیخورد.

 

همینگوی

ویکی پدیای ارنست همینگوی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%B3%D8%AA_%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86%DA%AF%D9%88%DB%8C

 

آثار همینگوی

  • قاتلین The Killers
  • سه داستان و ده شعر (1923) Three Stories and Ten Poems
  • در زمان ما (1924) In Our Time
  • گربه زیر باران (1925) Cat in the Rain
  • خورشید همچنان می دمد (1926) The Sun Also Rises
  • مردان بدون زنان (1927)Men Without Women
  • تپه هایی همچون فیلم های سفید (1927) Hills Like White Elephants
  • وداع با اسلحه(1929) Farewell to Arms
  • مرگ در بعد از ظهر(1932) Death in the Afternoon
  • برنده (1933) The Winner Take Nothing
  • یک روز انتظار (1933) A Day’s Wait
  • تپه های سبز آفریقا(1935) Green Hills of Africa
  • برف های کلیمانجرو(1936) The Snows of Kilimanjaro
  • داشتن و نداشتن (1937) To Have and Have Not
  • ستون پنجم و چهل و نه داستان کوتاه (1938)The Fifth Column and Forty-nine Short Stories
  • زنگ ها برای که به صدا در می ایند(1940) 
  • For Whom the Bell Tolls
  • بهترین داستان های جنگ تمام زمان ها (1942) The Best War Stories of All Time
  • (1950) Across the River and into the Trees
  • پیر مرد و دریا (1951) The Old Man and the Sea
  • مجموعه اشعار(1960) Collected Poems
  • پاریش جشن بیکران (1964) A Moveable Feast
  • با نام ارنست همینگوی (1967) Byline: Earnest Hemingway
  • داستان های کانزاس سیتی استار (1970) Stories Cub Reporter: Kansas City Star
  • جزایر در طوفان (1970) Islands in the Streams
  • باغ عدن (1970) The Garden of Eden
  • حقیقت در اولین تابش (199) True at the First Light
  • تابستان خطرناک (1961) Dangerous Summer

 


آثار ارنست همینگوی که در کتابچین موجود است

  1. کتاب نامه های ارنست همینگوی
  2. کتاب وداع با اسلحه
  3. کتاب پیرمرد و دریا
  4. کتاب پیرمرد و دریا
  5. کتاب داشتن و نداشتن
  6. کتاب پیرمرد و دریا
  7. کتاب داشتن و نداشتن
  8. کتاب وداع با اسلحه
  9. کتاب پیرمرد و دریا
  10. کتاب زنگ ها برای که به صدا در می آید
  11. کتاب برف های کلیمانجارو
  12. کتاب قاتلین
  13. کتاب تپه هایی همچون فیل های سفید
  14. کتاب پیرمرد و دریا
  15. کتاب پیرمرد و دریا
  16. کتاب پیرمرد و دریا
  17. کتاب برفهای کلیمانجارو

لینک کوتاه

http://ketabch.in/a/516