دانلود کتاب انتقام افعی
نویسنده: رستم کوشان
ناشر : آوای آرامش
نویسنده: رستم کوشان
ناشر : آوای آرامش
نام کتاب : انتقام افعی
نویسنده : رستم کوشان
ناشر : آوای آرامش
تعداد صفحات : 239 صفحه
شابک : 978-600-8827-00-9
تاریخ انتشار : 1396
رده بندی دیویی : 8فا3/62
دسته بندی : رمان های ایرانی, داستان های آموزنده
نوع کتاب : PDF
قیمت نسخه الکترونیک : 9700 تومان
" انتقام افعی "
کتابی به نویسندگی رستم کوشان از انتشارات آوای آرامش منتشر شده است.
کتاب پیش رو محصول سرگذشت های تلخ و شیرین این نگارنده ی عاشق پیشه است که تا حدود بیشتر از نیم قرن با مردم این مرز و بوم همزیستی داشته است. نود درصد این داستان ها سرگذشت این جانب می باشند و یا سرگذشت افرادی هستند که بدور از رخدادهای حقیقی نیست.
به عنوان نمونه، به عمّه ی یکی از دانش آموزان اول راهنمایی در انتهای نصیحت خود گفتم، شما را به خدا و خدا را به شما می سپارم. این جمله جنجال آفرید ولی در نهایت به نتیجه ی مثبتی رسید. مادر طاق گرفته ی دانش آموز به آغوزش دلبندش برگشت.
در دیگر داستانی در اثر مشاجرات تشنّج زای پدر و مادر، دانش آموز مهربان مادر دوست در کلاس خون بالا می آورد و راهی بیمارستان می شود.
نیز در داستانی می خوانید که فرزند در اثر تحقیر مداوم پدر خود کامه رهایی خود را در مرگ می بیند
همچنین می خوانید به خانواده ی فقیری که پول خریدن نان خشک ندارند به گونه ای کمک مالی دریافت می کنند که خفت نکشند و یا با قلدری قمه کشی که چند نوچه دارد و مغازه داران کوی و برزن را با ایجاد رعب و وحشت سر کیسه می-کند. مبارزه ی جانانه می شود و به خاک فلاکت می افتد و...
در بخشی از کتاب می خوانیم :
" پیر معلم کار کشته، ده دقیقه با او صحبت کرد و شگردی سازنده یادش داد، که می دانست اثر خواهد کرد. وقتی که مطمئن شد، مهدی از پس آن شگرد برخواهد آمد، دستی به سرش کشید و او را راهی منزل کرد .
فردای آن روز که پنجشنبه بود، مهدی منصوری بین بچه ها، سر حال بود وبازی می کرد؛ ایران نژاد او را کنار کشید و از رفتار عمه اش پرسید، مهدی گفت:
بابا که دیشب نیومد، عمه سعی داشت با حرفاش منو با مادرم بد کنه، من هم هیچ چی بهش نگفتم.
- عمه نفهمید که دیروز حالت بد شده بود؟
- نه آقا، من براش ارزش ندارم که!
- نه عزیزم! اینطوری فکر نکن! هر چی باشه، بالاخره عمه اته! هرچی گفت، اگه بگی چشم، اونهم رفتارش باهات بهتر میشه. فهمید که من روز جمعه میام خونه تون؟
- می خواستم بهش بگم، ولی فکر کردم، تا اومدن بابا بهتره که ندونه؛ یکی هم که ترسیدم کتکم بزنه
- آفرین پسرم، خوب کردی نگفتی؛ سرت که درد نمیکنه؟
- نه آقا، ممنون.
ایران نژاد که همزمان با گفتن برو، نگران نباش، دست نوازش به سر او می کشید، مهدی بی وقفه دست نوازش او را چنان سریع بوسید که معلم فروتن، فرصت نکرد دست خود را عقب بکشد. مهدی فرار کردو به بچه ها پیوست."
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد