کتاب قمارباز

درباره ی نویسنده

فئودور داستایوسکی این بار به روایت اثری متفاوت تر پرداخته است. می شود کاملا منظور او را در این داستان درک کرد. عاقبت قمار بازی که شاید خود او مدتی بابت آن عذاب کشیده بود. فئودور در بیست و شش روز این کتاب را نوشت. او بعد از ازدواج با همسرش سفری به اروپا داشت که در آنجا پول زیادی به خاطر قمار از دست داد. می توان گفت همانند شخصیت اصلی این داستان عذاب شدیدی متحمل شده است. این کتاب می تواند کمکی باشد برای کسانی که تلاش کردن را فراموش کرده اند و قدرت تصمیم گیری درست را از دست داده اند.

نقد و بررسی کتاب قمارباز

این اثر روایت زندگی پر از هیجان است. تک تک شخصیت های این داستان در پی این هستند که بدون تلاش و بدون فکر کردن ثروت زیادی به دست بیاورند. استرس و اضطرابی که می کشند خواننده را به چالش می کشد. داستان هرچه پیش تر می رود اثری از پیشرفت در آن دیده نمی شود. شاید مخاطب با خواندن هر بخش منتظر می ماند تا اتفاقی بیفتد که بتواند اوضاع را بهبود بخشد. ولی متاسفانه هیچکدام از افراد نمی توانند دست از قمار بکشند. حتی مادربزرگ داستان درگیر قمار می شود.

آلکسی ایوانویچ شخصیت اصلی داستان است. برای اولین بار طبق خواسته ی کسی که عاشق اش بوده است قمار را انجام می دهد. اولین قمار برای او سخت ترین کار بود. حس نفرت از کسانی که این کار را انجام می دادند در دلش غوغا به پا کرده بود. آلکسی معلم بچه های ژنرال بود که با وارد شدن به زندگی ژنرال مسیر زندگی اش کاملا تغییر کرد. او عاشق دختر خوانده ی ژنرال شد، اما نتوانست عشق خود را حفظ کند. هر چند که علاقه ی شدیدی به پولینا داشت اما هیچگاه نتوانست آن را بر زبان بیاورد. می توان گفت مردانی همچون آلکسی هیچگاه رسم عاشقی را یادنگرفته اند.

ژنرال در ابتدا بسیار ثروتمند بود. بی تدبیری او باعث شده بود تا هر آنچه را که دارد در قمار ببازد. عاقبت این مرد به سیاهی کشیده شد، مردی که با تصمیم نادرست و با افکار غلط هر آنچه اندوخته بود را از دست داد حتی بدهکار افرادی شد که در مقابل شان می بایست سرخم می کرد.

پولینا دختر خوانده ی ژنرال که آلکسی را عاشق خودش کرده بود. او توانست از علاقه ی آلکسی به خود سواستفاده کند. به طرز غیر قابل تصوری او را به سمت قماربازی هل داد و اندیشه ی او را نیز درگیر کرد. در سطر به سطر داستان می توان عشق آلکسی به پولینا را حس کرد. عشقی که می توانست به بیراهه کشیده نشود، می توانست معجزه ای باشد برای رهایی از بندی که ژنرال برایشان درست کرده بود.

مادموزال بلانش یکی دیگر از شخصیت های داستان است که ژنرال را گرفتار خودش کرده است. قماربازی می تواند حتی ثروت مندترین انسان ها را به زمین بزند. بلانش زن ثروتمندی بود که در خیال خود می خواست ثروت به ارث رسیده ژنرال را بالا بکشد. او خود نیز به همراه مادرش قمار کرده بود. گویی همه ی آنها به طلسم قمار گرفته شده بودند ولی هیچکدام نخواستند که این طلسم را بشکنند.

نتیجه گیری

چیزی که در این کتاب مشخص می شود این است که قمار تک تک افراد را بدون آنکه بخواهند درگیر کرده است. در زندگی واقعی نیز همین گونه است. در یک مرحله ای از زندگی به هر دلیلی قدرت تصمیم گیری از کار می افتد. ژنرال، آلکسی، پولینا و... بدون فکر کردن به عاقبت کار همه ی دارایی خود را روی میز می گذارند. تنهای چیزی که آزار دهنده است آگاه بودن آنها از باختن در قمار است. آنها می دانند که اگر ببازند عاقبت شومی در انتظارشان است اما با این حال پا در مکانی می گذارند که نباید.

قمار کردن آدم ها را تا جایی پیش می برد که به نان شب هم محتاج می مانند. رویا پردازی برای یک شبه پولدار شدن بزرگترین اشتباهی است که یک قمارباز هر لحظه در ذهن خود مرور می کند. تعداد کسانی که به خیال خود می توانند پیروز میدان در میز قمار باشند، کم نیست. این دسته از افراد گمان می کنند همیشه می توانند برنده ی بازی باشند غافل از اینکه بازندگان امروز همان رویا پردازان دیروز بوده اند.

به قلم: مهدیه سلمانی