دانلود کتاب ناتور دشت

معرفی کتاب

"ناتور دشت"
کتاب ناطور دشت با عنوان اصلی (Catcher in the Rye) اثری از  جی دی سلینجر (J. D. Salinger) با ترجمه ای از سالومه خدابخشی توسط انتشارات ماهابه منتشر شده است.
رمان ناتور دشت، روایت زندگی پسر نوجوانی است که از مدرسه اخراج شده است و برای اینکه شرایط خود را سامان دهد، برای مدت کوتاهی از رفتن به خانه سرباز می زند. این اتفاق باعث می شود که در همین مدت کوتاه او با افراد مختلفی آشنا شود و داستان های متفاوتی برایش رقم بخورد. رمان ناتور دشت از برترین آثار ادبی آمریکا محسوب شده و به انتخاب مجله گاردین کتاب ناطور دشت جزء صد رمان برتر قرار گرفته است. روایت اصلی این رمان، تصویر سازی تنهایی شخصیت های داستان و بررسی و کالبد شکافی آن ها می باشد.
در بخشی از رمان ناتوردشت می خوانیم :
"بعد از اینکه سانی رفت، یکم رو صندلی نشستم و چندتا سیگار کشیدم. بیرون داشت هوا روشن می شد. پسر، احساس درماندگی می کردم. اون‌قدر احساس افسردگی داشتم که نمی تونین تصور کنین. کاری که کردم، این بود: با صدای نسبتاً بلند، شروع کردم به حرف زدن با الی. بعضی وقت ها که خیلی افسرده می شم این کار رو می کنم. دائم بهش می گم بره خونه دوچرخه اش رو برداره و بیاد پیش من جلوی خونه ی بابی فالون . سابقاً بابی فالون نزدیکی ما تو مِین زندگی می کرد، این مال سال ها پیشه. به هرحال، اتفاقی که افتاد این بود: یه روز من و بابی داشتیم با دوچرخه هامون به سمت دریاچه ی سِدِبِگو می رفتیم. قرار بود با خودمون ناهار ببریم و تفنگ های بادی مون رو هم ببریم، بچه بودیم، فکر می کردیم با تفنگ های بادی مون می تونیم به یه چیزی شلیک کنیم. هیچی دیگه، الی صدامون رو شنیده بود و اونم می خواست بیاد و من بهش اجازه نمی دادم. بهش گفتم اون یه بچه اس. حالا این روزها، هر از گاهی، وقتی خیلی افسرده می شم، همش بهش می گم: «باشه. برو خونه دوچرخه ات رو بردار و بیا پیش من جلوی خونه ی بابی. عجله کن.» این طوری نبود که وقتی یه جایی می رفتم با خودم نبرمش. می بردم. اما اون روز، نبردم. اون دلخور نشد هیچ وقت از چیزی دلخور نمی شد اما در هر حال، وقتی خیلی افسرده می شم، همش بهش فکر می کنم. با این حال، بالاخره، لباسم رو درآوردم و رفتم تو تخت. وقتی تو تخت بودم، دلم خواست دعا کنم یا یه همچین چیزی، اما نتونستم. همیشه وقتی حسش باشه نمی تونم دعا کنم. از یه طرف هم، یه جورایی به چیزی اعتقاد ندارم. از مسیح خوشم می آد، اما خیلی به چیزهای دیگه تو کتاب مقدس اهمیت نمی دم. یه نمونه اش، حواریون. اگه راستش رو بخواین، اون ها واقعاً اعصابم رو بهم می ریزن. بعد از اینکه مسیح مُرد اون ها صحیح و سالم بودن، اما وقتی که زنده بود، فایده ی آن چنانی واسش نداشتن. تنها کاری که می کردن این بود که همش مأیوسش کنن. تقریباً به جز حواریون از هرکس دیگه تو کتاب مقدس خوشم می آد."