دانلود کتاب نه بشنو و ثروتمند شو
نویسندگان: ریچارد فنتون, آندریا والتز
ناشر : گیوا
نویسندگان: ریچارد فنتون, آندریا والتز
ناشر : گیوا
نام کتاب : نه بشنو و ثروتمند شو
نویسندگان : ریچارد فنتون, آندریا والتز
ناشر : گیوا
مترجمان : انتشارات گیوا, موج چهارم
تعداد صفحات : 96 صفحه
شابک : 978-600-451-665-5
تاریخ انتشار : 1398
رده بندی دیویی : 823/912
دسته بندی : رمان های خارجی, داستان و رمان تخیلی
نوع کتاب : Epub
قیمت پشت جلد : 18000 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 9500 تومان
" نه بشنو و ثروتمند شو "
کتاب نه بشنو و ثروتمند شو (Go for no!: yes is the destination, no is how you get there) اثر ریچارد فنتون (Richard Fenton) و آندریا والتز است که توسط انتشارات گیوا و مجوعه ی موج چهارم ترجمه شده و از انتشارات گیوا منتشر شده است.
این کتاب، یک داستان تخیلی در باب چهار روز به یاد ماندی از زندگی اریک جیمز براتوناست. او همسری بینظیر، برادری خارقالعاده و یک «فروشندهی سادهی دستگاههای کپی» است.
این داستان، تقریباً از تجربیات شخصی ریچارد نوشته شده است. او خاطرات دوران کودکیاش را اینگونه نقل میکند: " من نیز در دوران کودکیام، مانند هر بچهی دیگر آرزوهای مختلفی داشتم. در سالهای ابتدایی زندگیام، آرزو داشتم بازیکن حرفهای بیسبال، نویسند، رانندهی رالی و ... شوم. علاوه بر این، مانند اغلب همسن و سالهایم، عاشق دایناسور بودم و ساعتها در باغچهی حیاط پشتی خانهمان، به دنبال فسیل، زمین را میکندم."
شاید در وهلهی اول، تصور اینکه ما با «نه» شنیدن به موفقیت برسیم یا برنامهریزیمان را بر اساس «نه» شنیدن انجام دهیم، خیلی دور از ذهن باشد. شاید هم خیلی از افراد، آن را حرکت در جهت عکس مسیر موفقیت بدانند، چرا که موفقیت را، حرکت به سمت «بله»ها میدانند. مطمئناً با مطالعهی این کتاب ارزشمند و تعمّق در مطالب آن، درخواهید یافت که نویسندگان آن، هرگز، «نه» را هدف فرآیند فروش نمیدانند، بلکه به درستی به دنبال این هستند که به ما یاد دهند «نه» شنیدن هدف نیست، اما مسیر رسیدن به هدف است و از آنجایی که برای رسیدن به هر هدفی، باید برای آن مسیر برنامهریزی کرد و آمادهی حرکت در آن شد، پس به ناچار باید با «نه» ها روبرو شد و برای عبور از آن برنامهریزی کرد.
همهی ما شنیدهایم و میدانیم که شکست، پل پیروزی است، اما صرف دانستن این مطلب کمکی به ما نخواهد کرد. باید عمیقاً باور داشته باشیم که برای رسیدن به پیروزی، باید از مسیر شکست عبور کنیم. البته با در نظر گرفتن این نکته که شکست یا به عبارتی «نه» شنیدن، مقصد و منزلگاه نیست، بلکه یک گذرگاه است؛ گذرگاهی که بدون شک، باید در آن قرار گرفت و از آن عبور کرد تا به موفقیت رسید.
ادیسون، هزاران بار برای اختراع لامپ تلاش کرد و شکست خورد، تا در نهایت توانست لامپ را اختراع کند. به نظر شما آیا شخص دیگری در آن زمان برای اختراع لامپ، تلاش نکرد؟ اما چرا افتخار این اختراع بزرگ به ادیسون رسید؟ چون او، شکست را به عنوان راه موفقیت پذیرفته بود. اگر چنین نبود، بعد از چند بار عدم موفقیت، دست از تلاش میکشید و افتخار این اختراع، نصیب شخص دیگری میشد. به قول مایکل جردن، اسطوره بسکتبال جهان: «من بارها و بارها در زندگی شکست خوردم و به همین دلیل است که موفق شدم.»
پذیرش «نه»، بخشی از روند یافتن مشتریانی است که به ما «بله» میگویند. اگر ظرفی، حاوی ۹ مهرهی سفید و یک مهرهی سیاه به شما بدهند و از شما بخواهند بدون آنکه داخل ظرف را نگاه کنید یا آن را برگردانید، مهرهی سیاه را بیرون آورده و جایزه بگیرید، چه می کنید؟ مطمئناً یکی یکی، مهرهها را بیرون می آورید تا به مهرهی سیاه دست پیدا کنید. آیا اگر ۵ مهرهی اول سفید باشد، شما دست از ادامهی کار میکشید و ناامید میشوید؟ هرگز، حتی اگر مهرهی سیاه، آخرین مهرهای باشد که از ظرف بیرون میآید، باز هم شما ۱۰ بار تلاش خود را خواهید کرد، چون میدانید که بعد از ۹ بار شکست، مطمئناً در تلاش دهم پیروز شده و مهره سیاه را بیرون خواهید آورد. این، دقیقاً همان نگرشی است که نویسندگان این کتاب در تلاشند تا در مورد «نه» شنیدن و اهمیت آن در رسیدن به موفقیت به ما انتقال دهند.
خواندن این کتاب ارزشمند را به کلیهی کسانی که در صنعت فروش فعالیت میکنند، بهخصوص نمایندگان صنعت بیمه و فعالان بازاریابی شبکهای، توصیه میکنیم. بیشک خواندن و تأمل در مطالب این کتاب، جهشی به سمت فروشهای بیشتر و باکیفیتتر خواهد بود.
در بخشی از کتاب می خوانیم :
" هفتهی سوم مارس 1990 بود. ماشین را کنار باجهی خالی تلفن متوقف کردم. «کاتلس» خودرویی نبود که مورد پسند من باشد. اگر حق انتخاب داشتم، یک خودروی اسپرت دو دَر و کوچک انتخاب میکردم، اما این خودرویی بود که شرکت برای فروشندههایش در نظر گرفته و هیچ استثنایی هم وجود نداشت. سومین سالی بود که در شرکت «تجهیزات لیزینگی وسترن» مشغول کار بودم و به اعتقاد خودم، کارم را بهخوبی انجام میدادم. 28 سال داشتم، متأهل بودم و درآمد خوبی هم کسب میکردم. این به آن معنا نیست که در فروشندگی ستاره بودم. در مقایسه با سایر همکارانم، عملکردی متوسط داشتم، اما نسبت به اغلب دوستانم، شغلی رؤیایی داشتم. بهعنوان نمایندهی لیزینگ در بخش فروش دستگاههای کپی، میتوانستم ساعت کاریام را خودم انتخاب کنم. در این شغل، محدودیت درآمدی وجود نداشت و امروز یکی از همان روزهایی بود که نشان دادم با تمرکز روی کارم، چه کارهایی از دستم برمیآید."
مقدمه ی مترجمان
یادداشت استاد بهنام بستان
کوچک، اما بزرگ
یادداشت نویسندگان
فصل اول
یک شروع فوقالعاده
فصل دوم
رسیدگی به کارهای عقبافتاده
فصل سوم
به همین دلیل در بخش فروش فعالیت میکنم
فصل چهارم
جوی توتفرنگی
فصل پنجم
اینجا چه خبر است؟
فصل ششم
زیاد روبهراه به نظر نمیرسی!
فصل هفتم
ی دیگر » من «
فصل هشتم
نگاه به آینه
فصل نهم
الین
فصل دهم
رستوران ریناتر
فصل یازدهم
چطور فهمیدی که آن مشتری چیز دیگری نمیخرد؟
فصل دوازدهم
طرح موفقیت و شکست
فصل سیزدهم
آنجا که مسیرمان از هم جدا شد
فصل چهاردهم
دعوتی که توان رد کردنش را نداشتم
فصل پانزدهم
زمانی برای فکر کردن
فصل شانزدهم
خلبان صحبت میکند
فصل هفدهم
شنیدن را بیاموزیم » نه «
فصل هجدهم
نیرو بخشترین کلمهی دنیا
فصل نوزدهم
» نه « تعیین هدف، بر اساس شنیدن
فصل بیستم
وقتی روی رِیل افتادید، هوا برتان میدارد
فصل بیست و یکم
بعدی!
فصل بیست و دوم
صبح در ساحل
فصل بیست و سوم
قصد نداری بیمه بخری؛ درسته؟
فصل بیست و چهارم
نیست! » هرگز « به معنی » نه «
فصل بیست و پنجم
لقمهی لذیذ
فصل بیست و ششم
شکست، پشت شکست
فصل بیست و هفتم
ارزش قائل شدن برای موفقیت و شکست
فصل بیست و هشتم
در یک آن
فصل بیست و نهم
سرانجام، چشمانم را باز کردم
پایانبندی
شش ماه بعد
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
کتابی کامل و جامع شامل ۲۹ فصل مجزا. در کتاب راهکار هایی عملی برای جذب ثروت ذکر شده بود و به کسانی که میخواهند در زمینه ثروت موفقیت کسب کنند خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم قطعا از مطالعه این کتاب ضرر نخواهید کرد.
1400-10-12