دانلود کتاب هتل آبی
نویسنده: استیون کرین
ناشر : هرست
نویسنده: استیون کرین
ناشر : هرست
نام کتاب : هتل آبی
نویسنده : استیون کرین
ناشر : هرست
مترجم : علی جعفری
تعداد صفحات : 78 صفحه
شابک : 978-600-94185-2-7
تاریخ انتشار : 1396
رده بندی دیویی : 813/4
دسته بندی : رمان های خارجی
نوع کتاب : Epub
قیمت پشت جلد : 8000 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 3000 تومان
"هنل آبی"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (The blue hotel) اثری از استیون کرین (Stephen Crane) می باشد که با ترجمه ای از علی جعفری توسط انتشارات هرست منتشر شده است.
داستان این کتاب در رابطه کنش هایی در ارتباط با دو مهمان بیگانه در هتل آبی می باشد. ژانر ترس فضایی است که بر داستان قالب است و خواننده می تواند تفاوت دو ترس متفاوت را در این دو شخصیت دریابد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"ساعت شش سر ميز شام سوئدي مثل گلولة آتش جلز و ولز ميکرد. گاهي آدم ميگفت همين حالاست که هلهله بکشد. اسکالي هم يکريز به اين سبکسريها احسنت وآفرين ميگفت. شرقي سر به لاکش فرو برده بود و دم برنميزد. گاوچران با دهانِ باز ماتش برده بود و اصلا هوش و حواسش به غذا نبود. اما جاني با حالتي برافروخته به جان طبقهاي غذا افتاده بود و ته آن را درميآورد. حاجت پر کردن ظرف بيسکويت که ميافتاد، دختران خانه مثل سرخپوستها، گوش به زنگ جلو ميآمدند و کارشان را تمام ميکردند و با ترس و لرزِ فروخورده پا می گذاشتند بهفرار. سوئدي ميرِ مجلس شده بود و با عيش و طربِ پرشور بزمآرايي ميکرد. گويي در دم يال برکشيده بود. به چشمِ خواري و دور از ادب خيرخير نگاهشان ميکرد. زنگ صداش در اتاق ميپيچيد. يکبار که چنگالش را مثل زوبين پرتاب کرد تا بيسکويتي را به چنگ آورد چيزي نمانده بود دست شرقي را که در خفا براي همان بيسکويت دراز شده بود، به سيخ بکشد.
شام را که خوردند مردها به قطار راهشان را کشيدند و به اتاق ديگری رفتند. سوئدي دنگي روي شانه اسکالي زد و گفت «پيرمرد عجب شامت چسبيد» جاني نگاهي از سر دلگرمي به پدرش انداخت. ميدانست که آن شانه سر پيري به فوتي بند است و راستش را بخواهيد همه گفتند همين حالاست که اسکالي از کوره در برود. اما سرآخر اسکالي زهرخندي زد و دم در کشيد. از رفتار و سکنات اسکالي معلوم بود که سر کیف آمدن سوئدي را کار خودش مي داند. اما جاني پدرش را در گوشهاي گير آورد و گفت «چرا طبقه پايين گذاشتي يارو لگد نثارت کنه؟» اسکالي در جوابش اخمهاش را در هم کشيد.
گرداگرد مجمر که نشستند، سوئدي دنگش گرفت که دوباره ورق بازي کنند. اسکالي اول به نرمي از در مخالفت درآمد که بازي بيبازي اما سوئدي مثل شیر شرزه به رويش بُراق شد. پيرمرد سپر انداخت و سوئدي خطاب به ديگران گفت که راي ميگيريم. آدم طنين صدايش را که ميشنيد سخت به هراس ميافتاد. گاوچران و شرقي هر دو به اکراه گفتند که حرفی نيست، بازي ميکنيم. اسکالي درآمد که تا دير نشده بايد سروقت قطار 58/6 برود و سوئدي با حالت شرزه رو کرد به جاني. يک آن برق نگاهشان مثل دو تيغ بران در هم آويخت و گل از روي جاني شکفت و گفت «باشه، منم بازي ميکنم»
دوره نشستند و ميز کوچک بازي را روي زانوهاشان گذاشتند. "
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد