دانلود کتاب دختران بلیط فروش
نویسنده: مارگارت دیکنسون
ناشر : هنر پارینه
نویسنده: مارگارت دیکنسون
ناشر : هنر پارینه
نام کتاب : دختران بلیط فروش
نویسنده : مارگارت دیکنسون
ناشر : هنر پارینه
مترجم : سالومه خدابخشی
تعداد صفحات : 466 صفحه
شابک : 978-622-99041-0-7
تاریخ انتشار : 1398
رده بندی دیویی : 914/823
دسته بندی : رمان های خارجی, داستان های آموزنده
نوع کتاب : Epub
قیمت پشت جلد : 53000 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 15100 تومان
"دختران بلیط فروش"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (The dippie girls) اثری از مارگارت دیکنسون (Margaret Dickinson) می باشد با ترجمه ای از سالومه خدابخشی، توسط انتشارات هنر پارینه منتشر شده است.
ترجمهی اینرمان را به همهی انسانهایی که شاهد هرجنگی، خصوصاً جنگ جهانی دوم، بودهاند واین مصیبت وحشتناک و باورنکردنی را با تمام وجود احساسکردهاند و به روح درگذشتگان اینجنگها تقدیم میشود؛ چراکه درهنگام مطالعهی این کار، شرایط سخت آن زمان ودرد ورنجهایی که تمام جهانیان گرفتارآن بودهاند دل مترجم را به درد آورد..
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" روز پُرکاری بود. بعد از کارگرها خریدارها آمدند، زنهایی که آماده بودند ساعتها در صف بایستند تا شکم خانوادههایشان را پُر کنند. بقیه به قصد کریسمس آمده بودند خرید کنند، سعی داشتند چانه بزنند تا بچههایشان از بابا نوئل ناامید نشوند، اما محدودیتهای جنگ به آنها فشار میآورد. پگی آرزو میکرد چند ساعتی وقتش آزاد بود و میتوانست گشتی در مرکز شهر بزند. فروشگاهها تمام تلاش خود را کرده بودند تا مردم را سر ذوق آورند. ویترینها با تزئینات کریسمس آراسته شده و در طول روز روشن بود. اما سرِشب که میشد همهی چراغها را خاموش میکردند و پردهها و کرکرهها را میکشیدند. جز انوارِ باریکی که راه را به رهگذران نشان میداد خیابانها نسبتاً تاریک بود. نزدیک عصر پگی خسته شده بود. تا آن موقع کارشان باید تمام میشد، اما رانندهای که باید شیفت را از باب تحویل میگرفت، در راه آمدن به گاراژ، به بیمارستانِ نزدیک به آنجا منتقل شده بود. لارنس به آنها گفته بود: «ازدرد به خودش میپیچید، فکر کنم از آپاندیساش باشه. حالا هر چی، حالش خوب نبود. شما دوتا میتونین یکم بیشتر بمونین؟ بهم وقت بدین تا نیروی کمکی بفرستم.» باب بدون آنکه حتا با پگی مشورت کند، داوطلبانه گفته بود: «البته که میمونیم.» پگی مدتی بود که بیصبرانه منتظر نشستن در کنار اجاق بود تا بتواند با خیال راحت دستهای سردش را گرم کند، او قصد داشت مخالفت کند اما جلوی خودش را گرفت و تنها لبخند کوچکی زد. با اُورکت کلفتی که به تن داشت شانه بالا انداخت و دوباره سوار تراموا شد، ها کرد و دستهایش را به هم مالید تا آنها را گرم کند. "
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد