دانلود کتاب بوران
نویسنده: استیگ داگرمن
ناشر : روزگار
نویسنده: استیگ داگرمن
ناشر : روزگار
نام کتاب : بوران
نویسنده : استیگ داگرمن
ناشر : روزگار
مترجم : سیامک کریمی
تعداد صفحات : 128 صفحه
شابک : 978-964-374-701-5
تاریخ انتشار : 1395
رده بندی دیویی : 839/7374
دسته بندی : ادبیات جهان, رمان های خارجی
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 36000 تومان
"بوران"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Sleet: selected stories) اثری از استیگ داگرمن (Stig Dagerman) می باشد که با ترجمه ای از سیامک کریمی توسط انتشارات روزگار منتشر شده است.
موضوع و هستهی اصلی اکثر رمانهای استیگ داگرمن پیرامون فقر، درد، رنج، ترس و اضطراب خانواده ها و بهویژه کودکان است. در بسیاری از آثارش مردان الکلی، لاقید و دائمالخمر موجب آزار، اذیت و رنج زناناند؛ زنهایی که اغلب نقش مادر را به دوش میکشند. بنمایه و اندیشهی آثار او نیز تحتتأثیر اندیشههای سوسیالیستی است که در دورهای از زندگی بخش مهمی از افکارش را شکل میدادند.
داگرمن را کافکای سوئد مینامند. از او چهار رمان، یک سفرنامه، پنج نمایشنامه، و اشعار سیاسی بسیاری باقی مانده است. او با وجود عمر کوتاه خود توانست نامش را در ردیف نویسندگان بزرگ کشورش ثبت کند. منتقدان، سبک نوشتاریاش را تأثیرگرفته از فلسفه ی سورئالیسم و اکسپرسیونیسم و اندیشههای سوسیالیستی برشمرده اند و معتقدند که روحیات نوشتاری اش الهامگرفته از افکار نیچه، کافکا و استریندبرگ هستند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
" به حدی بلند فریاد زدم که مادرم به سالن آمد و متعجب بود که چه اتفاقی افتاده است. تلفن را قطع کردم و گفتم اتفاقی نیفتاده است. چیزی نبود، فقط همهچیز خیلی ناامیدکننده بود. هر بار که اتفاقی واقعی می افتاد، واقعاً هیچ کاری از دستمان برنمی آمد، فقط احساس میشد که رخ داده است. همانطورکه برف با سراسیمگی می بارید در خیابان ها می دویدم. احساس کردم تصویرم در پنجره ی فروشگاه باقی مانده است، حتی پس از اینکه آنجا را ترک کردم. گویی تمام مردمی را که در خیابان میدیدم میتوانستند گناه مرا ببینند همانند دملی چرکین. خیابانِ لیند تاریک بود و این مسئله بد نبود. راهپله تاریک بود، به همین دلیل سوار آسانسور شدم. اما آسانسور به حدی پر از آینه بود که مجبور بودم در مسیرِ بالا رفتن چراغ را خاموش کنم. وقتی زنگ در خانه ی آقای لیند را زدم، اکمن دم در آمد و جواب داد. او خودش به آنجا رفته بود و در سالن بیرونی منتظرم مانده بود. لیند پشت به یک در سفید در حال صحبت با تلفن بود. بی سروصدا به سمت در رفتم و سعی کردم حرفهایش را بشنوم. شنیدم که میگفت: «خب، باید ببینیم.» سپس ساکت شدم. چه چیزی را ببیند؟ من با ترس، اما جسورانه کلاه، کت و دستکشهایم را آویزان کردم. اکمن موهایش را جلوی آینه ی سالن شانه کرد. او میتوانست خودش را در آینه نگاه کند؛ عجیب بود؛ درست نبود. سپس، لیند وارد سالن شد و هیچ چیز به آن صورتی که تصور میکردم پیش نرفت. «شجاع باش!» این چیزی بود که پشت میزِ آشپزخانه در منزلمان به خودم میگفتم. «تو هیچ کار اشتباهی نکردی، تو بی گناهی.»"
پدری که هرگز نشناختمش
کودکی کشته می شود
سرما ی شب چله ی تابستان طاقت فرساست
بوران
بازی شطرنج جیبی
مردان متشخص
گوشت نمکی و خیار
ماشین استکهلم
بازی های شبانه
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد