دانلود کتاب قصه های صمد بهرنگی
نویسنده: صمد بهرنگی
ناشر : هنر پارینه
نویسنده: صمد بهرنگی
ناشر : هنر پارینه
نام کتاب : قصه های صمد بهرنگی
نویسنده : صمد بهرنگی
ناشر : هنر پارینه
تعداد صفحات : 396 صفحه
شابک : 978-964-8541-39-9
تاریخ انتشار : 1397
رده بندی دیویی : 8فا3/62
دسته بندی : داستان های کوتاه, داستان های آموزنده
نوع کتاب : Epub
قیمت پشت جلد : 58000 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 16600 تومان
"ریشه ها و اندیشه های ماندگار صمد بهرنگی" / متن کامل 25 داستان
کتاب حاضر به اهتمام امیر سمامی می باشد که توسط انتشارات هنر پارینه منتشر شده است.
قصّههای صمد را باید درحوزه ادبیات کودکان بررسـی کرد. او بر این باور بود که باید مشکلات را به صورت ریشهای حل کرد و برای همین درحیطه ادبیات به سراغ کودکان رفت و به آموزش آنها پرداخت. با این حال قصههای او از آن لطافت هنری مورد نیاز برخوردار است که مخاطبان دیگری بجز کودکان را نیز هدف قراردهد. او در حوزه قصههای کودکان دو نوع تحوّل ایجاد کرد: یکی این که شیوهی نقد و بحث و تأمل را به درون قصه آورد وبه مخاطبانش چگونگی زندگی ومبارزه را آموخت و دیگر آن که به سراغ بچّههای فقیررفت و شخصیتهای قصههایش را از عمیقترین لایههای مردم انتخاب کرد. ازمیان قصّههای صمد، موضوع پنج قصّهاش حول زندگی کودکان و نوجوانان دورمیزند:<اولدوزوکلاغ، اولدوز وعروسک سخنگو، پسر لبو فروش، یک هلوهزارهلو، 24 ساعت درخواب و بیداری) وموضوع بقیه قصههایش،ارتباطی با زندگی کودکان و نوجوانان ندارد، و حداکثر میتوان آنها را در دستهی آثاری که میتواند مورد توجّه کودکان و نوجوانان قرار گیرند، قرارداد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" و با دست تکه کاغذی را نشان داد که بر سینهی شترسنجاق شده بود و چیزی رویش نوشته بودند، ولی ما هیچکدام سردر نمیآوردیم. از آنجا دور شدیم و بنا کردیم به تخمه شکستن و قدم زدن. کمی بعد پسر زیور گفت، که خوابش میآید وجای خلوتی پیدا کرد و رفت توی جوی آبی، زیر پلی، گرفت خوابید. من و احمدحسین گفتیم که برویم به پارک شهر. هوا گرم و خفه بود. چنان عرقی کرده بودیم که نگو. هیچ یکیمان حرفی نمیزدیم. من دلم میخواست الان پیش مادرم بودم. بدجوری غریبیم میآمد.
دم در پارک شهر احمدحسین دوهزار داد و ساندویچ تخممرغ خرید و گذاشت که یک گاز هم من بزنم. بعد رفتیم در جای همیشگی توی جو، آب تنی بکنیم. چند بچّهی دیگر هم بالاتر ازما آب تنی میکردند و به سر وروی هم آب میپاشیدند. من و احمدحسین ساکت توی آب دراز کشیدیم وسرو بدنمان را شُستیم وکاری به کارآنها نداشتیم. نگهبان پارک به سر و صدا به طرف ما آمد وهمهمان پا به فرار گذاشتیم و رفتیم جلو آفتاب نشستیمروی شنها.من واحمدحسین با شن شکل شتر درست میکردیم که صدای پدرم را بالای سرمان شنیدم. احمدحسین گذاشت رفت. من و پدرم رفتیم به دکان جگرکی و ناهار خوردیم. پدرم دید که من حرفی نمیزنم، وتوفکرم،گفت: لطیف،چیشده؟حالت خوب نیست؟!"
مقدمه
زندگینامه
زندگینامه و آثار صمد
آدی و بودی
افسانه ی محبت
عروسک سخنگو
اولدوز و کلاغها
بز ریش سفید
به دنبال فلک
24 ساعت در خواب و بیداری
بی نام
پسرک لبو فروش
پیر زن و جوجه ی طلایی اش
پوست نارنج
تلخون
دو گربه روی دیوار
سر گذشته دانه ی برف
درباره ی کتاب دده قوقود و افسانه دومرول
سرگذشت دومرول دیوانه سر
عادت
قصه آه
کچل کفتر باز
کوراغلو و کچل حمزه
داستان ربوده شده قیرات
گرگ و گوسفند
ماهی سیاه کوچولو
موش گرسنه
یک هلو و هزار هلو
عمو اسماعیل
پرنده آوازه خوان
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد