دانلود کتاب چهل قانون عشق (ملت عشق)
نویسنده: الیف شافاک
ناشر : روزگار
نویسنده: الیف شافاک
ناشر : روزگار
نام کتاب : چهل قانون عشق (ملت عشق)
نویسنده : الیف شافاک
ناشر : روزگار
مترجم : راضیه عبدلی
تعداد صفحات : 418 صفحه
شابک : 978-964-374-814-2
تاریخ انتشار : 1397
رده بندی دیویی : 813/6
دسته بندی : رمان های خارجی, داستان و رمان های عاشقانه
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 118000 تومان
" چهل قانون عشق " / ملت عشق
کتاب حاضر با عنوان اصلی (The forty rules of love) اثری بسیار مشهور و موفق از نویسنده ترک تبار، الیف شافاک (Elif Shafak) می باشد که با ترجمه ای از راضیه عبدلی ، توسط انتشارات روزگار منتشر شده است .
در این رمان معنوی و تأثیرگذار ، دو روایت یکی مربوط به دیدار مولانا و شمس تبریزی و دیگری زندگی زنی در عصر حاضر به نام اللا ، به زیبایی هرچه تمام تر در جریان است . داستان از زندگی اللا آغاز می شود که در آستانه چهل سالگی و غرق در روزمرگی های زندگی شده تا اینکه کتابی برای ویرایش به او سپرده می شود و این آغاز راهی است برای او تا تحول عظیمی را در زندگی خویش تجربه کند . در این کتاب و در داستان شمس و مولانا ، چهل قانون عشق شمس تبریزی به شیوه ای بسیار جذاب و در بازه های زمانی مختلف روایت می شود که می تواند غبار تاریکی را از درون انسان امروزی پاک نموده و او را بار دیگر با عشق واقعی روبه رو سازد ...
در بخشی از این رمان می خوانیم:
" زمان زیادی طول نکشید که به شکل تلخی متوجه شدم مولانا به کتابهایش بیشتر از هر کسی اهمیت میدهد. هنوز یک سال از ازدواجمان نگذشته بود. در خانه تنها بودم. تصمیم گرفتم با یک دستمال و یک کاسه آب به کتابخانه بروم و آنجا را تمیز کنم. میخواستم کتابهایش را تمیز کنم و باعث خوشحالیاش شوم. همه کتابها را از قفسهها بیرون آوردم و یک دستمال مخمل را در گلاب فرو میبردم و بر جلد تمام کتابها میکشیدم. به اعتقاد مردم این دیار جنی به نام کبیکچ وجود دارد، که دوست دارد صفحات کتابها را بجود. برای همین باید بالای هر کتاب یک جمله هشدار نوشت. «ای کبیکچ از این کتاب دور شو.» من هم هر کتابی را که تمیز میکردم، این نوشته را میخواندم و لبخند میزدم... "
این کتاب فهرست ندارد.
چهل قانون عشق (ملت عشق) به قلم الیف شافاک نویسنده ترک زبان به رشته تحریر در آمده است. شافاک در این کتاب از عشق میان مولانا و شمس تبریزی برای مخاطبش می گوید. داستان شما را از خانه زنی ویراستار در سال 2008 از جغرافیای آمریکا به قرن هفتم به کوچه پس کوچه های قونیه می برد. اللا در سال 2008 در همان لحظه هایی که زندگیش شبیه به برکه ای راکد شده است، ناگاه با کار جدیدی که قبول می کند وارد دنیایی می شود که تاکنون نظیر آن را در هیچ کجا ندیده و نخوانده بوده است. او عشق را همان اکسیر کمیاب که برای نجات هر فرد از سیاه ترین نقطه های زندگیش به کار می آید، در قرن هفتم از زبان شمس و مولانا خواهد شناخت.
در این کتاب ما با دو گونه عشق مواجه هستیم عشق میان شمس و مولانا که از نوع الهی است و عشق میان اللا و عزیز زاهارا نویسنده کتابی که او را از روزهای پرملال زندگیش به دنیای جدیدی برده است و برای اللا، او را تبدیل به شمس کرده است و از عشق زمینی میان آن دو سخن گفته می شود. نکته ای که باعث شده است این کتاب در میان مردم مورد استقبال قرار گیرد و در ترکیه به پرفروش ترین کتاب تبدیل شود و همین طور نامزد دریافت جایزه ادبی دوبلین شود، این است که شافاک با زبانی امروزی و با پیوند دادن زندگی شمس و مولانا به زمان حال برای مخاطب این حس همزات پنداری را ایجاد کرده است و به او اجازه داده است چیزی را که همیشه برای آنها به عنوان یک دست نیافته بود به خوبی لمس کند و به او اجازه مقایسه میان این عشق عرفانی و عشق زمینی که هرکس آن را تجربه می کند داده است؛ اما باید به این نکته اشاره کرد رمان ملت عشق صرفا یک داستان است و بخش دوم داستان که از دیدار شمس و مولانا آغاز می شود بر اساس مستندات تاریخی نمی باشد.
الیف شافاک در 25 اکتبر 1971 در استراسبورگ متولد شده است. بعد از مدتی به دلیل جداشدن پدر و مادرش از یک دیگر به ترکیه بازگشت و در آنکارا همراه با مادر و مادربزرگش زندگیش را ادامه داد. شافاک در زمان نوجوانی تجربه زیستن در شهرها و کشورهای مختلفی را داشته است و همین امر باعث جهان بینی وتفکر او شده است. الیف مدرک لیسانس خود را در رشته راوبط بین الملل اخذ کرد و سپس در مقطع بعد به تحصیل در رشته مطالعات جنسیت و زنان و دکترای خود را زمینه علوم سیاسی دریافت کرده است. او در دانشگاه های مختلفی از جمله ترکیه، آمریکا و انگلستان به تدریس پرداخته است.
الیف شافاک اولین رمان خود را در سال 1998 با عنوان پنهان منتشرکرد که توانست جایزه ادبی مولانا را دریافت کند و این موفقیتی بزرگ برای شروع کار یک نویسنده می باشد. رمان دیگر او محرم باعث افزایش مخاطبان او شد و همچنین به عنوان سومین اثر الیف دوباره توانست برنده جایزه اتحادیه نویسندگان شود و این نشان از قلم قوی الیف بود که با خلق هر رمانش می توانست نظرات بسیاری را به خود جلب کند. اثر دیگر شافاک که به نسل کشی ارامنه توسط دولت ترکیه می پردازد و حرم زاده استامبول نام دارد علاوه بر این بسیار مورد استقبال قرار گرفت اما برای او دردسرهایی را به همراه داشت و باعث دادگاهی شدن الیف و ناشر کتابش شد که در نهایت به دلیل نداشتن مدارک کافی پرونده ی این شکایت بسته شد؛ و اما رمان ملت عشق که می توان گفت نقطه اوج کار حرفه ای او بود و توانست به پرفروش ترین کتاب در ترکیه تبدیل شود و توانست جایزه ادبی Prix ALEF فرانسه را دریافت کند و همین طور جز 100 کتاب اثر گذار دنیا توسط بی بی سی معرفی شود. تا کنون هفده کتاب از الیف شافاک منتشر شده است که یازده اثر آن رمان می باشد و اکثر آنها برنده جایزه شده است، از جمله آنها شرافت، سه دختر حوا می باشد که در ایران هم بعد از رمان ملت عشق مورد استقبال قرار گرفتند.
الیف شافاک که از کودکی بعد از جدایی مادر و پدرش از یک دیگر همراه با مادر و مادربزرگش زندگی می کرد. در اینباره گفته است بسیار خوشحال هستم که در شرایطی که مرد سالاری در خانه حکم فرما نبود بزرگ شده ام. او را می توان از جمله نویسندگان فمنیست دانست که در تمام کتاب هایش به جایگاه زنان در دوره های مختلف تاریخی پرداخته است. او در مصاحبه ای عنوان کرده است که در ترکیه مردان می نویسند و زنان می خوانند اما من میخواهم این شرایط را تغییر دهم.
شافاک شیوه های داستان پردازی شرقی و غربی را در هم آمیخته است به عبارتی دیگر او در آثارش با چند صدا صجبت می کند که هریک بیانگر جریان فرهنگی متفاوتی است که همین امر باعث جذاب شدن داستان هایش می شود. شافاک بخش هایی از تاریخ را با شیوه خودش بیان می کند و گاه به نکاتی می پردازد که تا کنون رد پایی از آن در هیچ اثری نبوده است. شافاک نویسنده ایست که هر کشور به وجودش نیاز دارد.
رمان ملت عشق از آن جهت مورد استقبال مردم قرار گرفت که علاوه بر عوامل تاریخی، جنبه های روان شناختی انسان مدرن و شرایط زندگی آن را نیز در بر میگیرد. دو روایت در دو دنیای متفاوت با قرنها فاصله زمانی با هسته مرکزی عشق که مخاطب خسته از زندگی روزمره را به سفری در تاریخ می برد و او را با چهل قانون عشق آشنا می کند. الیف شافاک این روایت را در پنج بخش بیان کرده است (آب، باد، خاک، آتش و خلاء) و سفر در تاریخ از آن جایی شروع می شود که مرشد شمس تبریزی را برای انجام رسالتش در قونیه انتخاب می کند و این آغاز داستان عشق نجات دهنده در دو دنیای متفاوت است. شافاک در هر یک از فصل های کتابش بر اساس نامی که بر آن نهاده است به شرح داستان می پردازد به عنوان نمونه در بخشی از رمان با عنوان آب به زندگی متغیر اشاره دارد و یا در فصلی با عنوان باد به توصیف این می پردازد که قونیه شرافت خود را از دست داده و دچار سقوط اخلاقی شده است و این آلودگی توسط باد بین مردم سرایت می کند و علت آن رها کردن ریسمان خدا می باشد. درهمین فصل است که بدبینی مردم به شمس و مولانا آغاز می شود، هرچقدر مولانا به شمس نزدیک تر می شود اطرافیانش نسبت به شمس بدبین تر می شوند، مولانا اعتقاد دارد که زندگیش قبل از شمس دچار نقصان بوده است و بسیاری از حقایق را نمی دانسته است. در همین بخش از کتاب این رابطه را از نگاه پسر مولانا گفته است که می گوید: " عمق پیوند معنوی پدرم را با شمس درک نمی کند و شمس می گوید: به کسانی که عمق پیوند من و پدرت را درک نمی کنند، بگو ابتدا ذهن خود را بزدایند." و در ادامه با افزایش این بدگمانی نسبت به شمس وارد بخش آتش می شویم که نویسنده نشان می دهد این بدگمانی و احساس بد مردم قونیه نسبت به شمس مانند آتشی در وجودشون شعله می کشد و در نهایت به کشتن شمس یار مولانا می انجامد.
شناخت صحیح شمس تبریزی از ابتدا برای تمام کسانی که شیفته مولانا هستند آرزو بوده است. هیچ کس را سراغ نداریم که نخواهد بداند در آن روزهای حضور شمس بر مولانا چه گذشت. قدیمی ترین مدرک درباره شمس تبریزی در کتاب ابتدا نامه از سلطان ولد است که گفته است: " هیچ آفریده ای را بر حال شمس اطلاعی نبود." در کتاب مقالات شمس تبریزی، شمس درباره پیشینه خود چیزی نگفته است اما می توان او را از میان توصیفات و خاطراتش شناخت. افلاکی در کتاب مناقب العارفین درباره شمس تبریزی می گوید:" شمس الدین تبریزی را در شهر تبریز پیران طریقت و عارفان حقیقت، کامل تبریزی خواندندی و جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده ای گفتندی جهت طی زمینی که داشته است." اوحد الدین کرمانی درباره شمس می گوید:" شخصی می باشد او را کامل تبریزی گفتندی، مردی شوریده و ربوده شده. مردی صاحب باطن بود و قوت جاذبه عظیم و استدعا. سخن او مقبول خلق بودی مثلا اگر کسی را هزار دینار التماس کردی منع نبودی." بر اساس کتاب ها و سندات قدیمی که درباره شمس تبریزی در آن نوشته شده است و نکته ای دیگر که شافاک در انتهای رمان خود از منابعی که بهره جسته است نام برده نشان می دهد او از کتاب رساله فریدون سپهسالار که در وصف و زندگی مولانا نوشته شده است بهره جسته است. در این کتاب اشاره شده است که شمس تا قبل از دیدار با مولانا فردی گمنام بوده و کسی او را نمی شناخته است. شافاک با استفاده از این کتاب به توصیف چهره شمس می پردازد و در همان لحظه ای که مخاطب را شیفته شمس میکند به دنیای حال باز میگردد و از عشق زمینی سخن می گوید این سفر در تاریخ باعث جذابیت و همین طور هنجار شکن در بیان عشق اللا با وجود همسر و فرزند به عزیز برای مخاطب فضای مطبوع ایجاد می کند. عزیز از نظر اللا شمس تبریزی است و خود اومولانا که در تاریک ترین نقطه زندگیش به یاری او آمده و میخواهد حقیقتی دیگر از زندگی را برای او روشن کند.
الیف شافاک در کتاب ملت عشق از دیدار و آشنایی مولانا و شمس تبریزی می گوید. مولانا قبل از دیدار با شمس فقیه بی نظیری بوده است و شمس نیز صوفی و زاهد است. شمس برای انجام رسالتش به سوی مولانا می آید او با پرسیدن سوالی از مولانا باعث می شود که او به تمام آموزه ها و باورهایی که داشته است دوباره بنگرد و این آغاز انقلاب درونی مولاناست که او را به مرحله عرفانی تجرد و تفرد می رساند. الیف شافاک در کتابش اینگونه می گوید: " ای مولانای بی همتا! در شرق و غرب عالم این همه راه آمده ام تا سوالی از تو بپرسم، نخست از اسبت پیاده شو تا همتراز شویم. تا آن روز کسی جرات نکرده بود با مولانا چنین بگوید... شمس با پرسیدن این سوال مولانا را به اعماق ناشناخته وجودش می برد ..."
دیدار و آشنایی مولانا با شمس و جدا شدن ناگهانی مولانا از مریدان خود باعث شعله کش شدن نفرت در وجود مریدان مولانا نسبت به شمس شد در حالی که مولانا بسیار اسرار داشت تا به مریدان خود بگوید علت این نفرت به دلیل درست نشناختن شمس تبریزی است، اما برای مریدان پذیرش این موضوع که کسی توانسته این چنین مولانا را شیفته خود کند و باعث این تغییر در او شود بسیار سخت بود؛ و در نهایت این کینه نسبت به شمس منجر به قتل او شد و جدایی و درد بزرگی را برای مولانا رقم زد.
نقدی که بر کتاب ملت عشق از طرف بسیاری از اندیشمندان در این زمینه وارد است مقایسه عشق عرفانی میان مولانا و شمس با عشقی زمینی است. کاری که شافاک در این کتابش کرده است تنزل مرتبه این عشق و تبدیل کردن آن به هوس یا عشق زمینی است در حالی که اگر از اندیشه مولانا و شمس آگاه باشی و تا کنون مثنوی و دیگر آثار مولانا را مطالعه کرده باشید متوجه این امر خواهید شد که مرتبه و جایگاه این دیدار و این رابطه بسیار بالا می باشد و نمی توان آن را با عشقی زمینی از نوع داستان های فیلم های ترکی مقایسه کرد.
حال اگر بخواهیم از بعد دیگر این داستان را نگاه کنیم می توان گفت که الیف شافاک در این کتاب با توصیف و توضیحات اغراق شده خود از زندگی مولانا و شمس تبریزی و آمیختن آن با عشقی زمینی این رابطه را در سطحی بیان کرده است و شعله ای در ذهن مخاطب خودش روشن کرده است تا در پی شناخت بیشتر مولانا و شمس باشند به عبارت دیگر این کتاب مسیر را برای مخاطب تازه وارد هموار می کند تا بتواند در مسیر کشف تفکر مولانا و شمس قدم بگذارد.
در کتاب ملت عشق اگر بخواهیم از عشق عبور کرده و به لایه های پنهان آن توجه کنیم به این موضوع میرسیم که الیف شافاک شخصیت شمس را از بعد های مختلفی مورد بررسی قرار داده است، شمسی که در طول تاریخ تمام بزرگان و اندیشمندان در پی شناخت آن بوده اند اینبار توسط یک نویسنده ترک از جنبه های مختلف اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است.
الیف شافاک شمس را فردی قاطع و جسور معرفی میکند و این را نشان از صداقت و عدم ریاکاری او می داند. در قسمتی از کتاب میخوانیم:
" روزی بعد از سماع شمس و مولانا در میدان شهر، کیخسرو حاکم شهر نزدیک میدان آمد: به همگی تبریک می گویم و به یکی از محافظانش اشاره کرد که کیسه مخملی بنفش رنگی مملوء از سکه طلا را به طرف شمس و مولانا پرتاب کرد و دقیقه ای طول نکشید که سکه ها به طرف کیخسرو پرتاب شد، البته که شمس بود. شمس گفت: ما برای پول سماع نمی کنیم، تنها و تنها برای عشق سماع انجام می شود. پولت را بگیر، طلاهای تو در مرتبه ما ارزشی ندارد."
مورد دیگری که نظر او درباره شمس است و به آن اشاره کرده است هدفمند بودن شمس در زندگیش است که از همان ابتدای کودکی و جوانی به دنبال حقیقت زندگی می باشد کاملا مشهود است. او همواره دارای انرژی بالایی بوده است و هیچ نا امید نمی شود. در کتاب ملت عشق زمانی که بابا زمان از او می خواهد مدتی صبر کند و به قونیه نرود شمس این چنین پاسخ می دهد: " از بس زمستان سخت بود بهار هم برای آمدن عجله ای نمی کرد. شاید کسانی که مرا می دیدند با خود می گفتند ناامید شده ام اما در درونم مدام امید و احساس دین بود چون قاعده دیگری را همیشه به یاد داشتم: هیچ گاه نومید مشو اگر همه درها هم بسته شود سرانجام او کور راه مخفی را که از چشم همه پنهان مانده به رویت باز میکند."
ویژگی دیگری که شمس دارد خیال پردازی اوست، خیال پردازی که او را در رسیدن به هدفش قوی تر می کند نه از نوع خرافات بلکه این تخیل در دنیای واقعی هم وجود دارد.
" از کودکی به دیدن عالم دیگر می رود فکر کنم صداهایی می شنوم با پرودگار حرف می زنم او هم به من جواب می دهد تعریف میکند."
و یا در قسمتی دیگری از کتاب زمانی که مولانا را چندین سال بعدتر می بیند، " همان طور که سرپا ایستاده بودم و در سکوت تماشایش می کردم ناگهان به عالم دیگر کشیده شدم به کشف و شهود پرداختم حالت مولانا را در سال های بعد دیدم پیرتر، لاغر و غمگین تر بود اما با هیبت و عظمت بیشتری نشسته بود و در همان نقطه زیر همان نور زرد عسلی."
از دیگر ویژگی هایی که الیف شافاک به آن اشاره کرده است حس نوع دوستی و مهربانی شمس است. تا آنجا که اگر کسی از کمکی بخواهد از آن دریغ نمی کند ولو اینکه آبروی اون نیز در خطر باشد در اینباره می توان به کمک کردن شمس به زن فاحشه در داستان اشاره کرد. " معطل نکن خیلی زود از آن خانه بیرون بیا هیچ وقت هم به آن خانه برنگرد تو ققنوسی در مزبله چه کار داری؟ برو مبادا پشت سرت را نگاه کنی ما عاقبتمان را نمی دانیم."
شمس مانند معلمی در سر راه مولانا قرار گرفت تا آموزه هایی که او تا آن سال در زندگیش آموخته بود را به او یادآوری کند یا به عبارت دیگر به گونه ای دیگر به او نشان دهد. آموزه هایی که تمام عرفا از زمان عطار تا کنون آن ها سر لوحه کار خود قرار داده اند. خلاصه این چهل قانون این است همه از خداییم وبه او باز میگردیم. الیف شافاک در این کتاب این چهل قانون را به زبان خود بیان کرده است. گرچه در بسیاری از این قوانین جایی برای بحث و گفتگو بسیار است زیرا الیف شافاک بسیاری از موارد را در آن در نظر نگرفته است در بسیاری از قسمت ها دین و اعتقادات را نادیده گرفته است و دارای فقدان بن مایه عرفانی است و همین سبک نوشتار او می توان گفت این کتاب را در دسته ادبیات عامه پسند قرار می دهد؛ اما این نکته را باید قبول کنیم رمانی که تا کنون بیش از 50 بار تجدید چاپ شده است و مورد استقبال مردم قرار گرفته است همواره بیش تر مورد نقد قرار میگیرد؛ اما باز هم نگاه از بعد اینکه تخیل در ادبیات مجاز است و یک نویسنده می تواند یک واقعه تاریخی را در قالب یک رمان از نگاه و تخیل خود به رشته تحریر در آورد و این امری طبیعی می باشد پس می توان گفت کتاب ملت عشق کتابی موفق در این زمینه بوده است.
اما زمانی که نام مولانا و شمس و اندیشه های آنها به میان می آید نمی توان به صورت سطحی از آن گذشت و جای این است که گفته شود به عنوان یک ایرانی باید بیشتر از یک رمان آن هم از نگاه تخیل با مولانا و راه او آشنا باشیم.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%84%D8%AA_%D8%B9%D8%B4%D9%82
خواندن بعضی از کتاب ها را باید مانند دارو برای تمام افراد تجویز کرد. در انتها من هم به عنوان یک دوست پیشنهاد می کنم خواندن کتاب چهل قانون عشق (ملت عشق) به قلم الیف شافاک به ترجمه راضیه عبدلی که توسط انتشارات روزگار منتشر شده است را در سایت کتابچین از دست ندهید. کسانی هم که به کتاب های صوتی علاقه دارند می توانند این کتاب را که توسط انتشارات آوانامه دانش گستر منتشر شده است در سایت کتابچین گوش کنند. با این کار به قطع نشدن درختان کمک می کنید و هم نگاهتان به دنیای پیرامونتان عوض خواهد شد.
به قلم مینو مرتضایی
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
من هنوز این کتابو نخوندم ولی خیلی تعریفشو شنیدم حتما ارزش چند بار خوندن داره
1400-04-20
من دوس داشتم این کتابو ولی کار الا رو نمیپسندم. قبول دارم که بی عشق نمیشه زندگی کرد ولی با سه تا بچه و این همه سال زندگی مشترک رابطش درست نیس.حتی اگه درقالب ایمیل و اسم ام اس باشه
1400-04-12
یه قسمتایی از کتاب تخیل های نویسنده رو نشون میده ولی خوب رمان بدون تخیل هم نمیشه بخصوص چهل قانون عشق
1400-04-09
بر اواضاع فعلی ایران منطبق بود
1400-03-29
اللا بخاطر عاشق شدنش زندگیشو ول میکنه. اون حتی با شوهرشم حرف نزده! درصورتی که بعدا متوجه شد همسرشم دوس داره تغییر کنه... نویسنده خیانت رو عادی نشون میده
1400-03-24
معتاد این کتاب شدم خیلی عالیه میترسم بعد از تموم شدنش افسردگی بگیرم. واقعا کتابی هست به این اندازه قشنگ باشه اگه هست بهم معرفی کنید
1400-03-22
ادمو فکری میکنه. من بعد از خوندن این کتاب همش فکرم مشغوله
1400-03-17
قضیه اللا و عزیز برام قابل توجیه نبود. اگه عزیز واقعا خداشناس بود نباید میزاشت یه زن متاهل بیاد پیشش
1400-03-10
داستان مولانا و شمس دستکاری شده بود ولی به اصل داستان اسیبی نرسونده بود
1400-03-09
زندگی منو متحول کرد
1400-03-03
کتاب پر محتوایی نبود
1400-02-14
در حین اینکه کتاب خوبی بود ولی در نوشته های نویسنده اشتباهاتی هم دیده میشه. داستان خیانت یک زن در عصر حال است و هدفش اینه که خیانت به همسر با پوشش مقدس توجیه میشود. به جای تلاش برای از بین بردن بدیهای اطرافیانشون، از اونها برای اروم کردن وجدانشون استفاده میکنن
1399-12-02
عالیه
1399-11-30
این کتابو برای شناخت عرفان توصیه نمیکنم
1399-11-27
خیلی واقعی بود داستانش. فکر کردم منم اونجا وایسادم و دارم اتفاقاتو از نزدیک میبینم
1399-11-26
عالی
1399-07-25
کتاب بسیار پر مغزیه . با اینکه نویسندش ایرانی نیست ولی خیلی عالی مارو با مولانا و شمس آشنا می کنه
1399-04-30
چند صفحه ی اولش مسخره اومد به نظرم. اما بعدش خوب میشه. من پشیمون نیستم خوندمش قشنگ بود
1400-04-27